ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

کلمبیا

کالی، پایتخت رقص سالسا در کره زمین

عشق من به رقص سالسا از وقتی یادمه عاشق این رقص های دو نفره و تند با موسیقی های اسپانیایی بودم! تو هنرستان که عاشق تئاتر بی کلام و رقص شدم، در پی سرچ کردن انواع رقص ها برای کلاس یا دانشگاه، رقص “سالسا” برای من دورترین تصویر بود. فکر می کردم رقص لاتین مال […]بیشتر بخوانید

کلمبیا

استقبال ویژه هنگام ورود به کالی و آشنایی با خانواده

خانواده کلمبیاییم از ایستگاه اتوبوس پیاده شدم، به دستشویی رفتم و بعد از ترسیدن از قیافه خیلی خسته ی خودم، برای روبرو شدن با خانواده جدید کمی سر و وضعم رو درست کرده و آرایش کردم و بعد سوار اتوبوس شده تا به آدرس داده شده برسم.جلوی یک خونه ی بزرگ و قرمز رنگ ایستاده […]بیشتر بخوانید

اکوادور کلمبیا

رد کردن هیجان انگیز مرز از اکوادور به کلمبیا

مرز اکوادور به کلمبیا در خوابمم نمی دیدیم روزی مرز اکوادور به کلمبیا رو رد کنم! یکی از کارهایی که توی این سفر طولانی می خواستم تجربه کنم، زمینی سفر کردن از یک کشور به کشور دیگه بود. ساعت ٨:٣٠ صبح به سفارت کلمبیا رفته و ویزامو در عرض ٥ دقیقه توی پاسپورتم زدن. بعد […]بیشتر بخوانید

اکوادور کلمبیا هزینه ها ویزا

ویزای کلمبیا + تمام خرج و هزینه من در اکوادور

داستان ویزاها و هزینه ها ویزا گرفتن واقعا زجر آوره. كل دوشنبه خیره به صفحه ایمیلم گذشت. تا تونستم گریه كردم و ذكر گفتم. سه شنبه وقتی ساعت ١١ ظهر شد و هنوز ایمیلی نیومد، به سفارت زنگ زدم. با بغض گفتم من می دونم شما خیلی زحمت می كشین و كلی كار دارین، اما […]بیشتر بخوانید

اکوادور

انواع و اقسام میوه های جادویی در اکوادور

میوه های جادویی منگو، این میوه ی جادویی! منگوی زرد “Mango de chupar” نام دارد كه مخصوص اكوادور است و باید سوراخ كوچكی در آن بوجود بیاوریم و مك بزنیم! خیلی شیرین است. منگو ی قرمز هم منگو ی معمولی و بزرگترین نوع منگوست. پیتایا، این میوه ی خوش رنگ و جادویی كه معمولا از […]بیشتر بخوانید

اکوادور

تحویل سال ۱۳۹۷ به وقت اکوادور

روزهای آخر سال ۱۳۹۶ و تحویل سال ۱۳۹۷ آخرین روزهای سال ۱۳۹۶ بود. ساعت ١ نصف شب به بانیوس رسیدم! میزبان برام آدرس رو فرستاده بود اما جرئت نمی كردم اون وقت شب توی شهر جدید و خلوت، نیم ساعت پیاده راه برم! ده دقیقه ای وایستادم و تاكسی نبود! شروع كردم آروم آروم راه […]بیشتر بخوانید

اکوادور

خداحافظی با خانواده ام در آمازون

لحظه سخت خداحافظی در آمازون توی تور دو روزه، هر چیزی رو كه توی آمازونِ اكوادور ندیده بودم رو دیدم! از انواع و اقسام عنكبوت ها تا سوسكی كه به بزرگی كف دستم بود. از درختی كه ازش خون میومد و خون برای بیماری ها و سرطان خوب بود تا درختی كه شیر می داد! […]بیشتر بخوانید

اکوادور

آشنایی با توماس راهب ۷۲ ساله در آمازون

آخرین روزها با خانواده ام در آمازون مثل همه ی اتفاق ها و تجربه ها و سال های زندگیمون، وقتی درون اتفاقات هستیم گذر زمان برامون معمولی و یا حتی کند به نظر میاد اما اگر بعد از مدتی به عقب نگاه کنیم میگیم :” چقدر زود گذشت.” این جمله رو با میشل (مادر بچه […]بیشتر بخوانید

اکوادور

چهارشنبه سوری در آمازون اکوادور

اولین چهارشنبه سوری خارج از ایران صبح زود از اولین معلم بازیگریم، که یک الگوی همیشگی توی زندگی من بوده، مسجی دریافت کردم که: امروز چهارشنبه سوریه. برای خانواده ای که باهاشون زندگی می کنی از آخرین چهارشنبه سال و مراسم قاشق زنی بگو و باهاشون این روز رو جشن بگیر! پیش خودم فکر کردم […]بیشتر بخوانید

اکوادور

دیدار با آرش و جولیا در آمازون

جادو های آمازون دیدار با آرش و جولیا مثل یک جادو بود. این روز ها به شدت قدردان فضای مجازی ام که برای نشان دادن قدر دانی ام صبح و شب سرم در گوشی میچرخد! آخر مرا به عزیز ترین کسانم در ایران نزدیک می کند و همینطور باعث دیدار با آدم هایی می شود […]بیشتر بخوانید