تفریحات شبانه در کالی
تفریحات شبانه جوانان مسافرها و جوانان کلمبیایی
من تو خانواده ای غیر مذهبی و شلوغ بزرگ شدم! همیشه پر از مهمون و مهمونی های شبانه و طولانی و بزن و برقص و خلاصه شاد! توی سفر اولم به آنتالیا،هیچ علاقه ای توی خودم به تفریحات شبانه، رفتن به بار های ترکیه که البته پر از ایرانی بود نداشتم! ترجیح میدادم ساعت ٩ بخوابم و بجاش ٥ صبح بیدار بشم و برم وقتی هیشکی نیست لب دریا قدم بزنم!
سفر دوم به نپال،بیشتر باعش شد دلم بخواد همراه با آفتاب بخوابم و بیدار بشم و عشق مدیتیشن صبحگاهی،علاقه منو به شب بیداری با دوستام کمتر کرد! فکر می کردم دیگه ملیکای قبل نیستم و خیلی آروم شدم و ناراحت از اینکه چرا انقدر علایقم با همسنام فرق داره! تا اینکه در ناگهانی ترین حالت ممکن یک هفته رفتم آلمان! توی آبان موقعی که همش برنامه آذر و این سفر طولانی رو می چیدم، از طرف فستیوال معروف تئاتری توی آلمان، اجرای “آقا محمد خان” که من گریمورش بودم، قبول شد و در عرض یک هفته ویزای شنگن جور شد و با پنج نفر از اعضای گروه، برای اولین بار پامو توی اروپا گذاشتم! تقریبا هر شب تا دیروقت در بار ها و در حال خوردن و رقصیدن گذشت و هیچ وقت یادم نمیره که ساعت ٩ شب با بچه ها پامو توی یکی از خفن ترین کلاب های برلین گذاشتمو فردا صبحش حدود ١٠ از کلاب اومدیم بیرون! اونجاست که فهمیدم دلم نمیخواد “تنهایی” سراغ تفریحات شبانه برم! دوستی مسج داده بود لطفا شب ها بیرون برو و از تفریحات شبانه جوونای کلمبیایی برامون بگو!
توی کالی، هر شب و بیشتر آخر هفته ها مردم از ساعت ١٠ شب تا سه صبح توی انواع و اقسام کلاب های سالسا، پر انرژی می رقصن! البته اوج شلوغی از ساعت ١٢ شب شروع میشه! انقدر حرکات متفاوت و رقص های دو نفره جالب بود که هروقت با جرمی، دوست فرانسوی که در کلاس سالسا با هم آشنا شدیم برای تفریحات شبانه و رقصیدن سالسا بیرون میرفتیم و جِرمی میگفت پاشو با این آهنگ برقصیم، میگفتم:” وایسا رقص این دو تا تموم شه بعد.” انگار یک قسمت از یک سریال رو داشتم نگاه می کردم! نود درصد جوونایی که توی کلاب دیدیم، حرکات پای حرفه ای و تخصصی که توی کلاس یاد می گیریم رو انجام نمی دادن! زوج ها می تونستن ساعت ها، با دو تا حرکت بیسیک سالسا و یک چرخش، از رقص لذت ببرن و البته همون دو تا حرکت رو با قشنگترین استایل ممکن اجرا می کردن! به جرمی گفتم بجای کلاس باید همش بیایم فقط برقصیم، فکر نکنیم حالا کدوم استپ مهمه یا چرخم رو اشتباه رفتم، باید قبلش یاد بگیریم از این آهنگ های خیلی عاشقونه اسپانیایی، که تازه معنیاشونو میفهمم، لذت ببریم و بدون فکر کردن فقط برقصیم!
سه نفر دیگه از کلاس بهمون ملحق شدن و تازه از ناکجا آباد وارد دنیای مسافر های اروپایی شدم! فهمیدم همه شون بیشتر برای تور های “کوک” و “ماریجوانا” به کالی اومدن و هم من از شنیدن این تور ها و قیمت های عجیب و اسم دراگ های کلمبیایی شاخ درآوردم هم اونا از اینکه من صبح و شب با بچه ها تو کلمبیا شعر می خونم و اصلا خبر ندارم کجا اومدم :))) مثلا توی کلمبیا، گیاهی تقریبا همه جا رشد می کنه که دست زدن بهش، باعث میشه از کنترل خارج بشی و هر کاری ازت خواستن انجام بدی!! امروز توی روزنامه “ایوون” برام خوند که هفته پیش توی همین کالی سه نفر رو با استفاده از همین گیاه، دزدیده بودن و اون سه نفر هم دزد ها رو توی خونه هاشون برده بودن و همه پول هاشون رو دو دستی به دزدا داده بودن! وقتی به حال اومدن، فهمیدن چه خبر بوده و اما چجوری ثابت کنن دزدیده شدن وقتی خودشون دو دستی همه چیشونو به دزد ها دادن؟!
همینجور بعد از این ایوون ادامه میداد و از آمار کشتار روزانه تو کلمبیا میگفت و بعد حرفاش گفتم: من برم برای سوفیا یکم شعر بخونم….
برای خواندن « داستان های کلمبیا و کشته شدن خوزه » کلیک کنید.