روز آخر در کالی و درود بر مدجین

 روز آخر در کالی و درود بر مدجین

کالی

روز آخر در کالی

روز آخر در کالی روز عجیبی بود! بعد از یک نهار مفصل، به یک شوی لباس دعوت شدم که میزبانم ماهی یکبار برایشان کار می کند! خیلی خوب بود که قبل از رفتن، آدم های شیک و پولدار کالی رو هم دیدم تا با تصویر کشته شدن خوزه ادغام بشه و تصورم رو نسبت به کالی عوض کنه! خداحافظی با ایوون و سوفیا سخت بود و سوفیا مدام به مامانش میگفت تو که گفته بودی ملیکا نمیره!

سوار اتوبوس می شوم و با سوفیا دقایقی طولانی دست تکان می دهم.. تا زمانی که اتوبوس راه میافتد و تصویر آن مادر و دختر که سه هفته در کالی خانواده ام بودند دور تر می شود! به یاد میارم همه ی اونایی رو که توی این سفر باهاشون زندگی کردم. همه ی اونایی که اومدن و رفتن! شایدم این منم که میرم وارد زندگی آدما میشم و بعدش از زندگیشون میرم!

به لحظه خداحافظی با خانواده ام فکر کردم که در آغوش تک تکشون اشک ریختم و اما مادرم نه!! اون لبخندی بزرگ روی لب هاش بود و محکم بغلم کرد و با آرزوی خوشحالی منو فرستاد تو بغل آرزوهام! بغضمو قورت دادمو گفتم: چیه همش گریه می کنی..مثل مامانت باش! با لبخند از آدمایی که دوست داری جدا شو! قوی باش! قوی.. و بعد با یاد مامانم تا صبح توی اتوبوس خوابیدم!

راننده بیدارم کرد، ساعت ٥ صبح به مدجین رسیده بودم! به میزبانم در کوچ سرفینگ مسج دادم و منتظر شدم از خواب بیدار بشه و برام آدرسش رو بفرسته! بعد پیاده یکساعتی تا خونه اش راه رفتم و با “اسکار” کلمبیایی، و “آتی” چینی که اون هم مثل من برای چند شب مهمون خونه ی اسکار بود ملاقات کردم! صبحونه ی مفصل برام درست کردند و منم طبق معمول ظرف ها رو شستم! اسکار ٢٨ ساله زیاد سفر می کند و عاشق میزبان بودن است! میگفت سریع درخواستتو قبول کردم چون می خوام آدمایی از کل دنیا توی خونه ام داشته باشم و ایران کشوریه که به راحتی مسافری ازش تو کلمبیا پیدا نمیشه!

همزمان از طریق فضای مجازی دوستی مسج داد که اگر مدجینی امشب چند نفر از ایرانی هایی که با کلمبیایی ها ازدواج کردن و سالهاست اینجا زندگی می کنند برنامه کباب خوری دارن! تو هم دعوتی!
در شهر قدم زدم و خودمو بعد از سه هفته گیاهخواری برای کباب شب و رو در رویی با زوج های ایرانی/کلمبیایی آماده کردم!

عجب دنیای عجیبی!

مدجین و ایرانی هایش

ساعت ٥ عصر به آدرس خونه ی دوست مجازی رفتم! خانومی خیلی خوش اخلاق به نام سحر که با خوزه کلمبیایی ٥ سال است در کلمبیا، توی یکی از بهترین منطقه های شهر زندگی می کنن و یکی از موفق ترین افرادی هستن که تابحال در زندگیم دیدم! به همراهشون به خونه ی یکی از دوستان ایرانیشون رفتیم که سحر جون میگفتن من پنج ساله اینجام و اینها امشب برای اولین باره که برنامه کباب دارن! تو خیلی شانس داری!

وارد که شدیم احساس کردم دایی و خاله و پسر خاله هام و همه فامیلامون اونجان! یک جمع عجیب کلمبیایی/ایرانی! نزدیک به پنج، شش تا مرد ایرانی که با خانوم های کلمبیایی ازدواج کردن و سالهاست کلمبیا زندگی می کنن! زن هایی که خیلیاشون فارسی بلدن! و بچه هایی که به سه زبون فارسی، اسپانیایی و انگلیسی راحت صحبت می کنن و بارها ایران رفتن و عاشق ایرانن!

یکساعتی که گذشت دیدم چقدر دلم برای همچین جمعی تنگ شده بود! برای دورهمی با دایی ها و خاله ها.. برای خواهر هام! برای کباب و جوجه پختن روی آتیش! هیچ کدومم حتی نپرسیدن تو چجوری اومدی و برای چی اینجایی! همینکه من ملیکای بیست ساله بودم از ایران براشون کافی بود! حسابی بلند بلند گوگوش خوندیم… پلو و کباب خوشمزه خوردیم! و من دلتنگی هام رو همه رو اونشب همونجا گذاشتم و اومدم! تا بحال انقدر مهاجر های خوشحال ندیده بودم!

روز بعد روز خیلی مهمی بود! قرار بود کسیو ببینم که موقع نامه نوشتن برای کلمبیا مدام دیدار اونم آرزو می کردم! زنی که ده ماه پیش توی دوره ویپاسانا، توی نپال هم اتاقیم بود و ما ده روز با هم زندگی کردیم و با هم حرف نزدیم! و بعد دوره یک هفته همسفرم بود! زن ٣٧ ساله روسی که با یک قایق سفر می کنه و در حال حاظر توی کلمبیاست! “اولا”… یکی از زن هایی که باعث شد من به این راه دور بیام…

تمامی سلول هام از ذوق جیغ می زدن! یکساعت رو در تند ترین حالت ممکن راه رفتم تا به کافه ای که قرار داشتیم برسم! “اولا” و همسرش لبخند زنان نشسته و منتظرم بودند! آرزو ها چقدر زود برآورده می شوند!!!

برای خواندن  «  از ویپاسانا در نپال تا مدجین کلمبیا»  کلیک کنید.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *