تحویل سال ۱۳۹۷ به وقت اکوادور

 تحویل سال ۱۳۹۷ به وقت اکوادور

تحویل سال ۱۳۹۷

روزهای آخر سال ۱۳۹۶ و تحویل سال ۱۳۹۷

آخرین روزهای سال ۱۳۹۶ بود. ساعت ١ نصف شب به بانیوس رسیدم! میزبان برام آدرس رو فرستاده بود اما جرئت نمی كردم اون وقت شب توی شهر جدید و خلوت، نیم ساعت پیاده راه برم! ده دقیقه ای وایستادم و تاكسی نبود! شروع كردم آروم آروم راه رفتن و دعا كردن برای یك تاكسی، یكهو یك ماشین پلیس اومد و گفت كجا می خوای بری، منم آدرسو دادم و گفت بیا بالا! خلاصه ساعت یك نصف شب، با پلیس های اكوادوری هم صحبت شدم و از ایران تحویل سال ۱۳۹۷، سال نو و اكوادور صحبت كردیم (همش به اسپانیایی) و منو سالم و سلامت خونه “گیووانی” رسوندن.

وارد شدم، خونه تاریك بود و معلوم بود بقیه خواب بودن! منظورم از بقیه همخونه هاشه كه قبلا بهم راجبشون گفته بود. وارد اتاقش شدم و یك جا پایین تخت برام انداخته بود تا بخوابم ! شاید دو جمله باهاش حرف زدم و بیهوش شدم! صبح بیدار شدم دیدم هیچكس توی خونه نیست! و یك یادداشت برای من گذاشته به همراه كلید خونه، كه تا ساعت ٦ عصر سر كاره، و من می تونم برم بیرون و هروقت خواستم برگردم! یكم خونه رو بررسی كردم، خونه سه تا پسر جوون اكوادوری، خونه ای خیلی كثیف و بهم ریخته! اما در عین حال احساس امنیت داشتم!

یكهو “الهه” (قبلا حسابی راجع بهش نوشتم، دوستی ایرانی كه یكبار توی كیتو دیده بودمش و یكبار هم به تنا آمده بود.) بهم مسج داده كه: كجایی؟ برنامت برای تحویل سال ۱۳۹۷ چیه؟ من فرناندو اینارو دیدم! فرناندو ماشین داره و می تونیم بیایم پیشت و عید و با هم باشیم! من كه نسبت به عید هیچ چیزی جز انرژی منفی در درونم نبوده و نیست! اما گفتم بانیوس ام و اونهام تا شب خودشونو رسوندن! شب الهه هم اومد و با هم همونجا خونه “گیووانی” موندیم!

و قرار شد فردای اون روز، بریم توی كوه ها و طبیعت بانیوس با ماشین حسابی بگردیم و به قول الهه سال نو رو تو طبیعت تحویل كنیم! من اما جدا از همه ی این اتفاقات مدام ذهنم درگیر ویزای كلمبیایی كه براش اقدام كرده بودم بود، و اینكه دو هفته بعدش باید از كشور خارج می شدم اما هنوز نمی دونستم كجا میرم! آرزوم برآورده میشه و میرم كلمبیا! یا باید پرواز كنم به بولیوی كه ویزا نمی خواد؟!
این وسط عید نوروز، تحویل سال ۱۳۹۷ و شروع بهار، بی معنی ترین اتفاقات بودند! اما بعد براتون خواهم گفت كه چطور اون همه كینه از فروردین و عید دور ریخته شد و زیبایی های زندگی پدیدار شد!

بانیوس، Baños به اسپانیایی به معنای حمام و دستشویی است ! و این شهر كوچیك،معروف و توریستی چندین و چند تا آبشار دارد كه قبلا در آنها حمام می كردند! به همین دلیل اسم این شهر را بانیوس گذاشتند!

تحویل سال ۱۳۹۷ در بانیوس و داستانهای ویزای کلمبیا

صبح زودِ آخرین روز سال، كوله هامونو برداشتیم و با ماشین فرناندو زدیم به جاده! به الهه گفتم انگار داریم میریم شمال! گفت ببین پس حال و هوای عید داری! الكی میگی نه!
خیلی خوش شانس بودیم كه فرناندو ماشین داشت و ما تونستیم جاده ها و طبیعت های بكری رو كه با اتوبوس هرگز نمیشه دید رو ببینیم! به سمت یكی از زیباترین آبشار های بانیوس رفتیم؛ یك ساعتی پیاده راه رفتیم تا به آبشار رسیدیم! و نزدیك تحویل سال ۱۳۹۷ بود كه به وقت ما می شد ١١:١٥ صبح! فرناندو با سگش خیلی دورتر ایستاده بودند، الهه رفت كه آنتن پیدا كنه و من خیره به آبشار، به گذر آب و گذر زمان و گذر عمر فكر می كردم! به اینكه همونقدر كه عید ما اون لحظه اونجا بی معنیه، روزِ مرگ آدمام بی معنیه! من چه یكم فروردین خودمو از ناراحتی بكشم چه وسط تابستون! بابام كه هیچوقت نمیاد! به بی اهمیت بودن روز ها و اعداد فكر كردم! و برای اولین بار با تمام وجودم لبخند زدم و بجای زندگی در گذشته، سعی كردم از اون لحظه، اون آبشار و اون طبیعت لذت ببرم!

عصر اونروز هم سری به یكی از مكان های معروف و توریستی بانیوس زدیم! در بالای یك تپه ی خیلی زیبایی، سالیان پیش روی یك خانه درختی یك تابی وصل كرده بودن رو به دره! كه خیلیم خطرناك بود! به مرور زمان با رفتن بیشتر آدم ها به اونجا، تاب ها رو دو تا می كنن و با امنیت بیشتر، نفری یك دلار ورودی تاب سواری می گیرن! خوشبختانه ما موقع خوبی رفتیم و نزدیك غروب آفتاب كه تقریبا خلوت بود! سوار تاب رویایی شدم و با اینكه مِه جلوی نمای زیبای كوه ها رو گرفته بود، حسابی لذت بردم! پر از هیجان بود!

صبح روز بعد، من خیلی نگران به سفارت مسیج زدم كه آقا من یك هفته است اپلای كردم و پول رو اینترنتی پرداخت كردم و عكس رسید رو براتون فرستادم! چی شد؟ نه جوابی نه هیچی؟ جواب دادن ایمیلت تو قسمت “spam” رفته بوده و باید رسید رو حضوری بیاری تحویل بدی! خلاصه منم وسط جاده گردی به نزدیكترین ایستگاه اتوبوس رفته.. از الهه و فرناندو خداحافظی كرده و تنها به كیتو آمدم! فردای آنروز به سفارت رفته، رسید رو تحویل داده و گفتن سه روز كاری طول میكشه تا جواب بیاد شایدم زودتر! هم اكنون برای خودم اتاقی در یك هاستل در مركز شهر كیتو گرفته ام (شبی ٤ دلار ) و صبح و شب برای كلمبیا دعا می كنم! امروز یا فردا جوابم میاد!

برای خواندن « رد کردن هیجان انگیز مرز از اکوادور به کلمبیا »  کلیک کنید.

و یا داستان پروسه ویزا کلمبیا گرفتن من را بخوانید.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *