درست کردن شکلات خام وگان از میوه ی کاکائو در مزرعه کاکائو در مزرعه کاکائو نشستم، به میوه ی کوچک کاکائو که بر تنه ی درخت داره رشد میکنه نگاه میکنم و برایش نامه اب می نویسم: کاکائو جانم! از کودکی عاشقت بودم گرچه هیچ نمی دانستم چه شکلی هستی، چه خاصیت هایی داری و […]بیشتر بخوانید
Tags : کار داوطلبانه
مزرعه ی کاکائو و زندگی قبیله ای در جزیره امتپه هنوز یک هفته نشده و من عاشق جزیره امتپه شدم..به چند دلیل: ۱. انرژی که در جزیره امتپه با دو آتشفشانش وسط دریاچه ای وسط نیکاراگوئه وجود داره، انقدر زیاده که یک هفته است لبخند از رو لبم نمیره! هرچقدر فکر میکنم میبینم تابحال هیچ […]بیشتر بخوانید
کار داوطلبانه با کودکان در روستای بخوکو تا چشمام رو روی هم گذاشتم دیدم یک هفته است که در پاناما هستم! زه و آلدو با قبول کردن درخواست کار داوطلبانه من زمانی که در هائیتی بودم، منو نجات دادن! و حالا پنج روزه عضوی از خونشون در روستای بخوکو که یکساعت و نیم با پایتخت […]بیشتر بخوانید
تجربه ی زندگی در هائیتی و تحمل کردن؟ یا رفتن و رها شدن؟ ۱. صبح زود از گرما بیدار شدم، یک دوش دو دقیقه ای آب سرد گرفتم و رفتم تو حیاط. دیدم برتا (مادر خانواده و مدیر و معلم مدرسه)، نشسته و سرشو گذاشته رو دستش. میگم چی شده؟میگه امروز و فردا میگن نه […]بیشتر بخوانید
آشنایی با خانواده ام هائیتی و تعطیلی مدارس شش ماه پیش وقتی در جنوب برزیل نشسته بودم و فکر می کردم آیا به ایران بر گردم یا سفرم رو ادامه بدم، وسلی و خانواده اش از هائیتی، من را در وبسایت ورک اوی پیدا کردند و به من ایمیل زدند و دعوتم کردند تا سپتامبر […]بیشتر بخوانید
ورود به جزیره کوچک سالت سپرینگ و آشنایی با خانواده ی جدید از انتخاب بریتیش کلمبیا برای این تابستان بسیار خوشحالم. بعد از ویپاسانا و ده روز سکوت کمی برام سخت بوده تا به نوشتن برگردم! ده روزی که در شهر ونکوور داشتم، ده روز پر از قصه های مختلف مهاجرت بوده. پر از دیدار […]بیشتر بخوانید
تجربه ی تدریس و درس هایی که از کار داوطلبانه گرفته ام روزها پشت سر هم گذشتند و یک ماه کار داوطلبانه در مدرسه ی هنر به اتمام رسید. یک آخر هفته به همراه لوکاس و یوری و مکس، تا یک شهر دیگه به نام دیامانچینا هیچهایک کردیم، و یک شب وسط جنگل کمپ کردیم […]بیشتر بخوانید
کار داوطلبانه به همراه کاتالینا پس از سفر به کابو پولونیو، کاتالینا تصمیم گرفت از دوستانش که به آرژانتین بر می گشتن جدا بشه و با من به مدت یک هفته به شهر دیگه ای برای کار داوطلبانه بیاد. به خانه ی کوین در بیست متری اقیانوس اطلس رسیدیم. کوین دو سال پیش از کوردوبای […]بیشتر بخوانید
اولین کار داوطلبانه در مزرعه و نگهداری از لاماها حدود دو ماه پیش در سانتیاگو، هنگامی که مادر میزبانم در باریلوچه، جنوب آرژانتین، که قرار بود به مدت پنج هفته در مدرسه اش با کودکان کار کنم، فوت کرد؛ شروع به گشتن به دنبال کار در مزرعه کردم. از آنجایی که اواخر سال تحصیلی و […]بیشتر بخوانید
دو هفته کار داوطلبانه در روستای پوکن، شمال پاتاگونیا در شیلی ساعت ده شبه. توی اتوبوس به سمت کار داوطلبانه جدید در شهری به نام “پوکن” در پاتاگونیا نشسته ام و اشک هایم را با دستمال کاغذی که نمیدانم از کی در جیب شلوارم مانده است پاک میکنم. بعد از برگشت از والپارایسو و گرفتن […]بیشتر بخوانید