مرز شیلی و آرژانتین روز آخرم در پوکن و در شیلی بارونی بود،تقریبا کل روز برای جمیل نی زدم و از مولانا و حافظ و خیام براش گفتم. صبح روز بعد ساعت ٨ صبح در کمال ناباوری خودم بدون گریه از جمیل و هم خونه های خداحافظی کردم و با قلبی که از شادی و […]بیشتر بخوانید
Tags : کوچ سرفینگ
ماریا و خانواده اش در آرکیپا حدود سه ماه پیش وقتی در بولیوی بودم، از طریق یکی از دوستان به گروهی در واتساپ ملحق شدم که جمعی بودن از افرادی در کشور های مختلف آمریکای جنوبی و لاتین که میخوان انگلیسی یاد بگیرن و چند نفر مثل من از کشور های دیگه که میخوان اسپانیایی […]بیشتر بخوانید
دیدار با روی، میزبان جدید در لیما با توقف اتوبوس و صدای پیاده شدن مسافرها از خواب بیدار شدم. عجب خواب عمیقی. عجب خواب عجیبی! خواب میزبان ندیده ام “روی” را دیدم!اولین بار بود در تمامی این هفت ماه در اتوبوس شبانه تمام مدت تا مقصد یعنی لیما راحت خوابیده بودم و نصف شب بیدار […]بیشتر بخوانید
دیدن ادیت تایوانی در لیما ساعت ٧ صبح کنار جاده به سمت لیما منتظر اتوبوس ایستاده بودم. ساعت ١٠ صبح با سفارت شیلی مصاحبه داشتم و باید تمامی مدارکی که میخواستند را تحویلشان میدادم.همه چیز به خوبی پیش رفت و از ساعت ١١ تا ساعت ٥ که باید سر کلاس بچه ها میرفتم، در لیما […]بیشتر بخوانید
خداحافظی با بوگوتا،کلمبیا و ورود به لاپاز در بولیوی! قبل از پرواز به لاپاز پایتخت بولیوی، دو شب آخر توی بوگوتا مهمون یک زوج میانسال بسیار خونگرم بودم. یک جورایی میشن فامیل های دورم! فامیل های زن عموم که من فقط تابحال یکبار دیدمش! یک کلمه هم انگلیسی بلد نبودن و من دو روز کامل […]بیشتر بخوانید