دیدن ادیت تایوانی در لیما ساعت ٧ صبح کنار جاده به سمت لیما منتظر اتوبوس ایستاده بودم. ساعت ١٠ صبح با سفارت شیلی مصاحبه داشتم و باید تمامی مدارکی که میخواستند را تحویلشان میدادم.همه چیز به خوبی پیش رفت و از ساعت ١١ تا ساعت ٥ که باید سر کلاس بچه ها میرفتم، در لیما […]بیشتر بخوانید
Tags : friends
جادو های آمازون دیدار با آرش و جولیا مثل یک جادو بود. این روز ها به شدت قدردان فضای مجازی ام که برای نشان دادن قدر دانی ام صبح و شب سرم در گوشی میچرخد! آخر مرا به عزیز ترین کسانم در ایران نزدیک می کند و همینطور باعث دیدار با آدم هایی می شود […]بیشتر بخوانید
آلوارو و برونو در روستای میساواهی آلوارو و برونو، دو برادر اسپانیایی که داستانشان برایم از همه جذاب تر بود. شب اول در روستای میساواهی به شدت مشغول صحبت با یکیشان در فضای باز هاستل بودم و بعد به آشپزخانه رفتم تا به هدا شب بخیر بگویم که دیدم یکی عین اونی که داشتم باهاش […]بیشتر بخوانید