رسیدن به روستای تل تل در شمال شیلی بعد از اون تجربه ی آخر و زندگی با آلخاندرو و میلی در لیما، این دفعه دلم نمیخواست فقط با یک خانواده زندگی کنم و دلم میخواست با یک موسسه، یک مهد کار کنم. در شیلی فقط در شمال و در جنوب موسسه هایی بودن که با […]بیشتر بخوانید
Tags : کار داوطلبانه
حداقل اگر مهربان نیستین با داوطلب های خود با ادب باشین یک ماه اخیر برای من داوطلب خیلی زود گذشت، جدا از سرما قلبم گرم بود و صبح ها زود شب میشد و تا میومدم بخوابم میبینم صبحه. هنوز دوشنبه و روز اول کاری شروع نشده، شنبه می شد! عجیب زود گذشت. من هم کم […]بیشتر بخوانید
آندریا، غریبه ی آشنا اتفاقات هیچوقت بی دلیل نیستند. اینو وقتی با تمام وجودم درک کردم که بابا مُرد. البته نه دقیقا همون موقع که این اتفاق افتاد. اون موقع من فقط دوازده سالم بود. اما خیلی سال بعدش وقتی رفتم هنرستان. اگه بابا بود من هیچوقت نمیرفتم هنرستان. یا نمیتونستم تنها سوار مترو بشم. […]بیشتر بخوانید
زندگی با خانواده پرویی در پونتا نگرا، پرو توی بولیوی مثل همیشه از طریق سایت ورک Workaway.info، دنبال کار داوطلبانه ی خوب با کودکان توی لیما میگشتم که به پروفایل یک خانواده در پونتا نگرا رسیدم. به سه نفر مسج دادم، دو تا خانواده و یک مدرسه.همه شون جواب مثبت دادن اما در نهایت دیدم […]بیشتر بخوانید
خانواده کلمبیاییم از ایستگاه اتوبوس پیاده شدم، به دستشویی رفتم و بعد از ترسیدن از قیافه خیلی خسته ی خودم، برای روبرو شدن با خانواده جدید کمی سر و وضعم رو درست کرده و آرایش کردم و بعد سوار اتوبوس شده تا به آدرس داده شده برسم.جلوی یک خونه ی بزرگ و قرمز رنگ ایستاده […]بیشتر بخوانید