موج سواری در تاماریندو

 موج سواری در تاماریندو

موج سواری

اولین تجربه موج سواری با دوستانی از سراسر دنیا

“تاماریندو” یک شهر توریستی کنار اقیانوس آرام در استان “گواناکاسته” است که در شمال غربی کاستاریکا قرار داره و معمولا عاشقان موج سواری رو به خودش جذب میکنه.
امواجش برای موج سواری بسیار مناسب هستند و من چون دلم میخواست دورم کمی شلوغ باشه و قبل از شروع کار داوطلبانه کمی وقت با همسن و سالان خودم بگذرونم، هاستل ارزونی در شهر برای سه روز رزرو کردم و از شهر لیمون در غرب اول با اتوبوس و سپس با هیچهایک خودمو به شمال شرقی و تاماریندو رسوندم.
شهر انرژی بسیار خوبی داشت و پر از میوه و سبزیجات تازه، یوگی، و مهاجر از سراسر دنیا بود.
روز اول در هاستل با آدام از نیویورک آشنا شدم. با هم به بازار میوه رفتیم، پاپایا و لیمو خریدیم، به هاستل برگشتیم و در گرمای سی و پنج درجه در حالی که داستان زندگیمون رو برای همدیگه تعریف می کردیم، پاپایا و لیمو میخوردیم!
عصر همون روز وقتی با یک دختر بیست ساله از اسلواکی به ساحل رفتم، با سارا آشنا شدم از ویکتوریا پایتخت بریتیش کلمبیا که یکهو سر صحبت رو با من باز کرد و وقتی به خودمون اومدیم دیدیم یکساعت و چهل دقیقه است داریم با هم درد و دل می کنیم!
سارا بیست و هست سالشه، پدرش تایلندیه و چند سالی در آسیای شرقی و اروپا زندگی کرده.
برای اولین بار به آمریکای مرکزی اومده تا کار داوطلبانه کنه اما زیاد از شرایط کار داوطلبانه اش راضی نبود و میگفت با چیزی که در پروفایل میزباناش خونده بود بسیار فرق می کرد. براش گفتم من فقط یکبار از کار داوطلبانه ام ناراضی بودم که با میزبانها صحبت کردم و اونجارو زودتر ترک کردم. مجبور نیست تا دو ماه دیگه اونجا بمونه و میتونه با گفتگو مشکلاتش رو با میزباناش درمیون بذاره.
سارا شماره تلفنم رو گرفت و گفت حتما دلش میخواد در دو روز بعدی همو ببینیم!

روز دوم آدام منو به یک کلاس یوگای رایگان که هفته ای یکبار برگزار میشد برد و یکساعت همراه بیست و دو جوون دیگه با یک معلم تازه کار و پر انرژی از جمهوری چک یوگا کردیم. باید اعتراف کنم تازه دارم کمی به یوگا علاقه پیدا میکنم.. قبلا حوصله ام سر کلاس ها سر میرفت!!!
وقتی به هاستل برگشتم دیدم سارا کنار استخر نشسته!! با تعجب پرسیدم تو اینجا چکار میکنی؟
گفت از کار داوطلبانه ام ناراضی بودم و بعد از صحبت باهاشون تصمیم گرفتم وسایلمو جمع کنمو برم. دیدم جز تو کسیو در این شهر نمیشناسم و گفتی در هاستل سلینا هستی. منم اومدم اینجا!
همون موقع شاون، یک پسر بسیار خوشگل و خوشتیپ از سن دیه گو کالیفرنیا از من و سارا پرسید:”شما موج سواری میکنین؟ من و دوستام، ریک از هلند و سیاران از انگلیس داریم میریم موج سواری”. سارا با هیجان گفت: حتما بریم. و همون موقع جولیا از اسپانیا که حرفهای مارو شنیده بود گفت منم میتونم بیام؟ و به همراه هم اتاقی اسرائلیش شدیم هفت نفر که به لابی هاستل رفتیم تا تخته موج سواری اجاره کنیم.
من تنها کسی بودم که هیچگونه تجربه موج سواری نداشتم و خیلی هیجان و استرس داشتم اما شاون و ریک که سالها موج سواری می کردن گفتن ما حواسمون بهت هست و بهت یاد میدیم چجوری تعادلتو حفظ کنی. پشیمون نمیشی… بیا!!!

از ایران و اسرائیل و اسپانیا و هلند و آمریکا و کانادا در کاستاریکا

یادمه وقتی تخته سنگین موج سواری رو زیر بغلم گرفتم و به همراه دوستانم بیست دقیقه تا ساحل مورد نظر پیاده رفتم، همونطور که به صورت ها، لبخند ها و صحبت های این غریبه های آشنا نگاه می کردم با تمام وجودم شکر کردم که فرصت تجربه این نوع دوستی های فراموش نشدنی رو دارم. کی فکرشو می کرد یکروزی در شمال شرقی کاستاریکا با دوستانی از سه قاره مختلف برای اولین بار موج سواری رو تجربه کنم؟

در راه رسیدن به ساحل مورد نظر!

یادمه انقدر هیجان داشتم که با صد بار توی آب افتادن و آب شور خوردن، با وجود زخمی که روی شکمم شکل گرفت و با وجود اینکه نتونستم روی تخته بلند بشم و فقط تونستم خوابیده تعادلمو حفظ کنم، باز ادامه میدادم و با امید خودمو به بقیه گروه میرسوندم.
حدود ساعت چهار بعد از ظهر ریک گفت نیم ساعت دیگه وقت داریم و بعدش باید برگردیم.

موجی نمیومد و ما روی تخته ها وسط اقیانوس آرام خوابیده بودیم و از گرمای آفتاب لذت میبردیم که یکهو بارون نم نم شروع به باریدن کرد و من سرمو بالا آوردم و رنگین کمون بسیار زیبایی رو بالای سرمون دیدم. تا گفتم بچه ها، رنگین کمون! موجی اومد و همه شون حرفه ای سوار موج شدن و من پرت شدم توی آب و سرفه کنان با لبخند وسط دریا و آسمون دوباره روی تخته خوابیدم و در حالی که از خوردن قطره های بارون روی پوستم لذت میبردم، به رنگین کمون خیره شدم.
همیشه زیباترین لحظات زندگیم لحظاتی هستن که ثبت نشدن. من اما با چشمانم اون تصویر فراموش نشدنی رو در ذهنم ثبت کردم و باور دارم حتی پنجاه سال دیگه با یادآوری اولین تجربه موج سواریم در شمال کاستاریکا با دوستانی از سه قاره مختلف، این لحظه شیرین و این رنگین کمون توی خاطرم میاد.
به امید جمع کردن لحظات بیشتر و تقسیم کردنشون با آدمهای بیشتر که همین تقسیم کردن باعث بیشتر لذت بردن از لحظات میشه!

ممنونم که با من سفر می کنید. برای ادامه دادن مسیر با من، اینجا کلیک کنید.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *