رودخانه ناپو در آمازون و واکسن تب زرد

 رودخانه ناپو در آمازون و واکسن تب زرد

واکسن تب زرد

زندگی کنار رودخانه ناپو در آمازون

فکر نمی کردم در آمازون هم راحت دوست پیدا کنم. چند شب پیش با یک دوست اکوادوری، دانیل برای رقص سالسا بیرون بودم. موقعی که رسیدم خونه دیدم فرناندو ( همونی که از طریق کوچ سرفینگ ٤ شب خونشون بودم تو گوایاکویل، یادتونه؟ ) بهم مسج داده که اومده تنا تا چند تا از دوستاشو ببینه و اگه منم اینجام می تونم آخر هفته ببینمشون! منم که همش منتظر بودم یکیو پیدا کنم با من بیاد شنا، با کله قبول کردم! از صبح با فرناندو رفتم تنا گردی، از اینسر تا اونسر این شهر کوچیک ٤٥ دقیقه پیاده راهه! و تفریح خاصی نداره جز جنگل و رودخونه!

موقعی که جای مخصوصمونو پیدا کردیم یکهو از دور چندین تا بچه اکوادوری محلی، که همون اطراف بودن اومدن باهامون هم صحبت شدن و کلی باهامون شنا کردن تا موقعی که بریم!! مردم اکوادور خیلی خیلی مهربونن و کلا حالا که توی تنا هستم خیلی بیشتر احساس امنیت می کنم! برادر فرناندو و خانواده اش یک خانه هم توی “کیتو” پایتخت اکوادور دارند که منو دعوت کردن که هروقت خواستم برم پیششون! هنوز یک ماه نشده که اکوادورم و کلی جا و کلی دوست در شهر های مختلف دارم! ^_^ این روز ها بیشتر می بینم، بیشتر برای ادامه ام برنامه ریزی می کنم و سعی می کنم تا می تونم اطلاعات خوب جمع کنم!

اکوادور جنگل های آمازون رو داره اما رودخونشو نداره! رودخونه ناپو و رودخونه ی تنا دو رودخونه ی توی شهر تنا هستن که بعدا به آمازون وصل میشن!

حس عجیبِ متعلق نبودن به هیچ کشوری، در من هر روز زنده تر میشه و حرف مامانم که میگه: ما انتخاب نکردیم کجا به دنیا بیایم اما می تونیم انتخاب کنیم کجا زندگی کنیم؛ توی گوشم زنده و زنده تر میشه و حس می کنم تا ٥٠ سالگیمم سفر کنم هنوز کلی جای ندیده دارم! شما بزرگترین آرزوتون چیه؟ و برای رسیدن بهش چقدر تلاش کردین؟

آخرین باری که سفر رفتین کی و کجا بوده؟ کشوری که آرزو دارین برین کجاست؟ برای رفتن بهش تلاش کردین؟؟ چند بار؟؟

برای رسیدن به بزرگترین آرزو ها باید هرچی داری، همه ی وابستگی هاتو بذاری کنار! و اونوقت تازه خدا بهت نشون میده نشانه هاشو! تازه دونه دونه نه تنها بزرگترین آرزوهات، بلکه خیلی بیشتر از اون برات برآورده میشه! نترسین.

رودخانه ناپو، تنا، اکوادور

اهمیت واکسن تب زرد

می خوام براتون از یکی از حماقت های بیست سالگی ام بگم. دیروز عصر با فرناندو تو تنا قدم می زدیم که به یک زمین فوتبال گنده رسیدیم و یک ساعتی فوتبال اکوادوری تماشا کردیم. اون بین داشتم پشه هایی که نیشم زدن رو میشمردم که یکهو خیلی جدی گفت: ” تو واکسن زدی دیگه؟” منم که خیلی خونسرد گفتم:” نه بابا، تو ایرانم همه بهم گفتن داری میری آمریکای جنوبی باید بزنی ولی من به این حرفا کاری ندارم برای من اتفاقی پیش نمیاد…” یکهو خیلی جدی با صدای بالاتر که باعث شد همه نگامون کنن شروع کرد از این حرف زدن که دختر تو دیوونه ای؟ واکسن تب زرد قبل از اومدن به آفریقا و آمریکای جنوبی واجبه!! چطور تو فرودگاه چکت نکردن؟؟ میمیری! می دونی چند نفر بخاطر نزدن این واکسن مردن؟ اصلا می دونی چیه این واکسن؟ راجبش خوندی؟؟ و …..

من که خشکم زده بود. شروع کرد توضیح دادن اینکه “تب زرد” یا “طاعون زرد” در اثر نیش یک پشه ماده بوجود میاد که باعث لرزش و کم اشتهایی و تب میشه، اما تو فکر می کنی سرما خوردی .. و در عرض سه چهار روز می کشتت! بعد گوشیشو در آورد و شروع کرد سرچ کردن و خوندن! تا حالا ٢١ نفر در سائو پائولو (برزیل) از نیش این پشه مردن! این پشه در آمریکای جنوبی در کشور برزیل زیاد است و همینطور در مناطق آمازونی کشور های دگر بسیار …. حالا ما کجاییم؟؟ تو مناطق آمازونی اکوادور!

هیچی نداشتم بگم! خیلی شنیده بودم باید واکسن بزنم و هنوزم هیج دلیلی پیدا نمی کنم که چرا حتی نرفتم بخونم که این واکسنی که باید بزنم چی هست اصلا!!؟ بیست سالگیه و حماقت و نادانی و نادانی دیگه! تجربه های سفر! اما قسمت مورد علاقه ام بعد اینه، که من گفتم پاشو بریم من همین الان واکسن بزنم (جوگیر بازی) .و کلا یک بیمارستان و دو تا مرکز سلامت توی تنا وجود داره! رفتیم بیمارستان گفتن ما واکسن نمی زنیم برین مرکز سلامت! (در راه مدام نگران قیمت واکسن بودم اما در عین حال می دونستم “باید” اینکارو انجام بدم.)

به مرکز سلامت رسیدیم، فرناندو شروع کرد سوال پرسیدن و آقاهه انگلیسی بلد بود و رو به من گفت از کجا اومدی؟ گفتم ایران! گفت ما جمعه ها واکسن می زنیم! جمعه بیا اینجا هر ساعتی، و واکسنتو بزن! یک کارت هم بهت میدیم که نشون میده این واکسنو زدی! قبلا تا ده سال اعتبار داشت اما الان یکبار می زنی و برای تمام عمرت کافیه! گفتم چقدر میشه؟ گفت مرکز ما کلا پول نمیگیره!!! گفتم حتی برای خارجی ها؟؟ گفت بله!!! دلم خواست محکم بغلش کنم ولی فقط یک لبخند با تمام وجودم زدم و تشکر کردم و الان منتظرم جمعه بشه برم واکسن بزنم!!!

شما تو بیست سالگی چه حماقت هایی انجام دادین؟؟؟

تماشای فوتبال اكوادوری با فكر كردن به واكسن تب زرد!

پس از دو هفته بالاخره واکسن تب زرد مدام العمرم رو زدم ^_^ شما قبل از اومدن به آمريکای جنوبی فراموشش نکنین ^_^

برای خواندن  « تغییرات درونی و بیرونی در آمازون »  کلیک کنید.

برای خواندن  « شروع کار داوطلبانه در آمازون اکوادور »  کلیک کنید.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *