کویر و روستای هواکاچینا ، در پرو
تجربه شن سواری در روستای هواکاچینا
از لیما پایتخت پرو، تا سانتیاگو پایتخت شیلی، راحتترین و ارزونترین راه گرفتن پروازیه که حدود ١٢٠ دلار قیمتشه و دو ساعته تو رو به مقصد می رسونه. اما بین این دو تا پایتخت، هزاران طبیعت بکر و شهر های دیدنی هست، که من اصلا نمیتونستم ازشون گذر نکنم! پس شروع کردم آروم آروم به سمت جنوب پرو رفتن و دیدن مناظری که براشون لحظه شماری میکردم. مثل روستای هواکاچینا!!
اولین مقصدم بعد از لیما، شهری به نام”ایکا” بود. سه ساعت در جنوب لیما واقعه و به کویر و روستای هواکاچینا در کویر معروفه.
با ١٥ سول خیلی راحت به ایکا رسیدم، یک هاستل برای دو شب رزرو کردم و شروع کردم برنامه ریزی بقیه سفر و پیدا کردن کار داوطلبانه در شیلی! همزمان با دوستم امبر که تو خود روستای هواکاچینا اقامت داشت صحبت کردم و قرار شد فردا با تور به دیدن کویر بریم!
ایکا، شهر بسیار کوچیکی کنار کویره. و روستای هواکاچینا، بین کویر قرار داره با هاستل و هتل های زیاد که همه بسیار گرون و توریستی هستن و البته استخر دارن. دلم خیلی شنا و آفتاب گرفتن میخواست اما انقدر تا سانتیاگو جاهای دیدنی دارم که ترجیح
میدم کمتر خرج کنم که بتونم بیشتر ببینم!
از ایکا تا روستای هواکاچینا، با این موتور های سه چرخه که توی هند بهش میگن “ریکشا” و توی پرو میگن “توک توک” ٥ دقیقه راهه.
به روستای هواکاچینا رسیدم، خیلی کوچیکتر از چیزی بود که فکر میکردم و دریاچه بینش بینظیر بود و میشد وسط کویر توش قایق سواری کرد.
هوا خیلی گرم بود و باورم نمیشد همین هفته پیش توی کوه های آند داشتم یخ می زدم!!
یک تور ٤ ساعته به قیمت ٢٠ سول گرفتیم،سوار ماشین هایی به نام “بوگی” شدیم و در هیجان زیاد به وسط کویر رفتیم. بین راه چند جا ایستادیم و شن سواری کردیم. یعنی مثل سرفینگ روی موج های دریا، با تخته روی شن ها در کویر میشه حرکت کرد و از تپه های بلند پایین اومد. برای من، کسی که توی عمرش اسکی هم نکرده خیلی ترس بزرگی بود. اما نه میتونستم از ترسم به کسی بگم، نه میتونستم از روبرو شدن باهاش خودداری کنم.
تا بیام به ترسم فکر کنم، خودمو دیدم که خوابیده بر روی تخته دارم در کویری بینظیر وسط پرو لیز میخورم.
ذهنم این روزا گنجایش این همه زیبایی و تجربه و اطلاعات رو نداره. و از تعجب زیاد فقط می خندیدم.
شن سواری در روستای هواکاچینا، پرو
کم کم تپه ها بلندتر شد و شن سواری سخت تر. و من دیدم چقدر ترسم “احمقانه” بوده و چقدر کلا ترس از هر چیزی احمقانه است. با امبر
غروب آفتاب رو در وسط کویر تماشا کردیم! عکس گرفتیم، خندیدیم، غذای گیاهی خوردیم و خداحافظی کردیم!
من به هاستل ارزونم در ایکا برگشتم و او به هتل استخر دارش در کویر.
دلم میخواست بیشتر در ایکا بمونم و خودم پیاده تا کویر برم و بیشتر کشفش کنم.. اما یکهو سفارت آرژانتین برای ١٣ آگوست توی شیلی، سانتیاگو بهم وقت داد و دیدم باید یکم زودتر بجنبم تا به جنوب قاره برسم.
برای همین صبح روز بعد، به سمت جنوب، شهر “آرکیپا” رفتم که به طبیعت و کنیون
بزرگش معروفه و نزدیک مرز شیلی قرار داره.
دوستی اونجا داشتم که قرار شد چند روزی مهمون خود و خانواده اش باشم..
تو راه اتوبوس، دلم خیلی گرفته بود و همش فکر میکردم منی که ویزای شش ماهه دارم چرا باید زودتر به سمت شیلی برم و با اینکه خیلی آروم سفر میکنم و بیشتر از دو ماهه پرو هستم، دلم نمیخواست به این زودی از پرو جدا بشم و انگار آمادگی خداحافظی رو نداشتم.
نمیدونستم خود پرو، روز های آخر سفرمو برام به هیجان انگیزترین روز های زندگیم تبدیل میکنه و نمی دونستم همیشه دلیلی برای هر چیزی وجود داره و هر قدم، هر حرف، هر کار کوچکی که میکنم، سرنوشت و آینده مو تغییر میده…
ممنونم که با من سفر می کنید. برای ادامه دادن مسیر با من، اینجا کلیک کنید.