دوره ده روزه ویپاسانا در نپال

 دوره ده روزه ویپاسانا در نپال

ویپاسانا

ویپاسانا: مشاهده هر چیز همانطور که هست

دومين سفر تنهايي من به نپال بود؛ درست چهار ماه بعد از سفر اولم به قونيه، يعني تير ماهِ نوزده سالگيم.
دوست صميميِ سي و پنج ساله اي داشتم كه يكي از روزهايي كه در حال كوهنوردي در دركه بوديم، بهم در مورد دوره ي “ویپاسانا” و اينكه چقدر دوست داره به نپال سفر كنه گفت.
وقتي رفتم خونه حسابي راجع به اين ده روز سكوت خوندم و توي اون شلوغي كار و زندگي احساس كردم برام خيلي لازمه كه همچين دوره اي رو تجربه كردم. بلافاصله سرچ كردم : نپال. و وقتي فهميدم كه براي ما ايراني ها ويزا نمي خواد و ويزاي فرودگاهي داره، به سايت مركز ویپاسانادر نپال رفتم و حسابي مطالعه اش كردم و براي خودم دوره اي در تير ماه رو رزرو كردم.

مرحله ي بعدي توضيح اين تصميم به مادرم بود و جمع كردن پول و مرخصي گرفتن از مهد هایی که توشون به عنوان مربی زبان انگلیسی کار می کردم. كه اين دفعه راحت تر از دفعه قبل از عهده اش بر اومدم و زمان به سرعت برق و باد گذشت و تا چشمامو روي هم گذاشتم، خودم رو در هواپيماي امارات بر فراز نپال ديدم!

پرواز مستقيمي از تهران به كاتماندو، پايتخت نپال وجود نداره و پرواز من در دبي توقفي سه ساعته داشت. يكروز قبل از شروع شدن دوره به كاتماندو رسيدم، با چمدون بزرگم به هتلي كه رزرو كرده بودم رسيدم (بودجه سفرم ۵۰۰ دلار بود “با دلار ۳۶۰۰ تومانی”، و هتل شب اول قیمتش ۳۰ دلار بود) و با استرس آماده ي روز بعد شدم. طبق ايميلي كه از مركز دريافت كرده بودم، بايد ساعت ١١ صبح در آدرسي كه داده بودند، واقع در خيابان معروف “تَمِل” مي بودم.

به محض معرفي خود، فرمي را دستم دادند كه بايد مي خواندمش و امضايش مي كردم، كه همان اطلاعات درون سايت بود، مثل:

-من تعهد مي دهم كه به مدت ده روز به قوانين دوره عمل خواهم كرد.
-به كسي نگاه نخواهم كرد و جز مواقع خيلي ضروري حرف نخواهم زد و تمام حواسم به خودم خواهد بود.
-گوشي،لپتاپ،كتاب،لوازم آرايش،پول، و متعلقات مهمي كه دارم را تحويل مركز مي دهم.
-غذاهاي گياهي آماده شده برايم را مي خورم، بعد از غذا ظرف هايم رو مي شورم و طبق برنامه در محل مديتيشن حاضر خواهم بود.
-در مواقع آزاد، نرمش،رقص،يوگا و يا هرچيزي كه ذهنم را درگير كند را انجام نمي دهم و فقط اجازه دارم راه بروم…
و…

تمامش را با دقت خواندم و امضا كردم، عصر همان روز ما را به محل دوره كه در جايي ميان كوه ها در يك ساعتي كاتماندو قرار داشت بردند. حدود ١٠٠ نفر بوديم، ٥٠ تا زن و ٥٠ تا مرد كه محل اقامت و مديتيشنمون جدا بود و حتي مرد هارو در اون ١٠ روز نمي ديديم. در اتاق ما، يازده تا تخت بود كه هر دو تا تخت با يك پرده از هم جدا مي شد.

واقعا نمي تونم توصيف كنم توي اون ده روز در درون من چه گذشت و چقدر سخت بود و چقدر منو قوي كرد و از من يك مليكاي جديدي ساخت. اما مي تونم با گفتن برنامه هاي ده روز توي ذهنتون شايد تصويري ايجاد كنم كه بتونه براي متوجه شدن چرايي اين تغيير ها كمكتون كنه.

برنامه هرروز در ویپاسانا

٤ صبح : بلند شدن از خواب صداي زنگ.
٤:٣٠-٦:٣٠ صبح: مديتيشن و نشستن چهار زانو در سكوت تمام بدن،كلام و ذهن
٦:٣٠-٧: صبحانه
٧-٨: استراحت
٨-١١: مديتيشن و نشستن چهار زانو در سكوت تمام بدن،كلام و ذهن
١١-١١:٣٠: نهار
١١:٣٠-١٣: استراحت
١٣-١٧: مديتيشن و نشستن چهار زانو در سكوت تمام بدن،كلام و ذهن
١٧-١٧:٣٠: شام و آخرين وعده غذايي كه معمولا ميوه و چاي هست
١٧:٣٠-١٨: استراحت
١٨-١٩: مديتيشن
١٩-٢٠:٣٠: درس هر شب، (فيلمي از استاد بزرگ اين دوره پخش مي شود كه ميگويد هرروز در مواقع مديتيشن چه كنيم و چرا آن كار ها را انجام مي دهيم و چگونه از تجربه هاي توي دوره، در خارج از دوره و زندگي معمولي استفاده كنيم.)
٢١: چراغ هاي خاموش و خواب.

ویپاسانا در راستاي هيچ ديني نيست، هيچ ديني را تشويق يا تذكيب نمي كند و فقط نوعي آگاهي روانشناسانه و خودشناسي را به شما مي آموزد. براي من به شخصه، ویپاسانا تمريني بود براي تحمل سختي هاي زندگي و براي خوشحال تر زيستن. شعارش هم همينه: اميدواريم تمامي موجودات زمين هميشه خوشحال باشند!

بعد از دوره با دوستان دختري كه روز آخر در مركز ویپاسانا پيدا كردم، يك هفته در كاتماندو و پخارا سفر كردم و بعد از ١٧ روز سفر در نپال به ايران برگشتم.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *