از ونزوئلا به اکوادور

 از ونزوئلا به اکوادور

خروج از ونزوئلا

خروج از ونزوئلا و ورود به اکوادور

خروج از ونزوئلا سخت تر از ورود بهش بود. احساس می کنم در سفر تنهایی باید خیلی مراقب افسرده نشدنم باشم! چون سختی ها نا خودآگاه مرا به آدم ساکت تر و درونگرا تری تبدیل می کنند اما من فقط ٢٠ سال دارم و باید با جوانان هم سن خودم بیشتر معاشرت کنم.

پس برای اولین بار از سایت کوچ سرفینگ استفاده کردم تا روز های اولم را در اکوادور، به جای ماندن در هاستل و تنها گشتن، وارد خانه ی مردم بشوم و کسی را برای حرف زدن کنارم داشته باشم.

اول به هشت زن مسج دادم و همه در تعطیلات مهمان نمی پذیرفتند! و بعد به چندین مرد و در نهایت مردی به نام “فرناندو” مرا پذیرفت!!

هنگامی که دنبال میزبان می گردم، برایم مهم است که حتما انگلیسی و اسپانیایی بداند، اهل خود اکوادور باشد و سفر های زیادی کرده باشد تا بتوانم از او کمک بگیرم.

تا الان چیزی که از فرناندو می دانم این است که با خانواده اش زندگی می کند، ٣٥ سال دارد، مهندس است و به بسیاری از کشور ها در آمریکای جنوبی، آمریکا، اروپا و آسیا سفر کرده است.
فردا شب که به “گوایاکویل” (بزرگترین شهر اکوادور) برسم. به خانه ی “فرناندو” می روم.

درگیری های خروج از ونزوئلا

در سفر تنهایی، گریه کردن وسط فرودگاه هم لذت بخش است!

تنها از شهر بارسلونا به اکوادور پرواز وجود دارد و ساعت ٦ صبح، گیج خواب، سوار ماشین دوست خوزه که پیرمردی حدودا ٦٠ ساله بود شدم و تا ساعت ١١ که به فرودگاه بارسلونا برسیم یک کلمه هم با هم حرف نزدیم!

ساعت ١١ رسیدم اما پروازم ساعت ٥ عصر بود! این فرودگاه برعکس فرودگاه کاراکاس بهم استرس نمیداد! گوشه ای نشستم، خانه ام را (کوله ام) در آغوش گرفتم و به خوابی عمیق فرو رفتم! وقتی بیدار شدم ساعت ٢ بود!!!

رفتم شکلاتی گرفتم و خوردم و در انتهای صفی بسیار طولانی ایستادم! هنوز گیج خواب بودم و درد شانه هایم از فشار کوله باعث می شد چشم هایم باز بماند!

ساعت ٣:٣٠ مدام از پشت بلندگو یک جمله را تکرار می کردند و من کلمه ی “گوایاکویل” را تشخیص دادم.

رفتم به یکی از مسئولین گفتم من پروازم به گوایاکویله و اسپانیایی نمی فهمم. چی شده؟ اونم انگلیسی بلد نبود و چند تا جمله گفت و سرشو تکون داد. من فکر کردم میگه پرواز کنسل شده! همونو زدم زیر گریه!!! گریههههه هااا! اصلا نمی تونستم حتی فکرشم بکنم که بخوام یک شب دیگه در ونزوئلا بمانم!

یکهو آقاهه ترسید و پاسپورتمو گرفت و دو تا فرم پر کرد و بهم داد و بلیط رو هم داد و منو فرستاد تو…:))))))

بعد فهمیدم گفته بوده در ها رو بستیم! نه اینکه پرواز کنسل شده :))))

الان ساعت ٦ بعد از ظهرِ و من هنوز داخل فرودگاهم چون پرواز تاخیر پیدا کرد و افتاد!

اما همش به این فکر می کنم که شاید انقدر اکوادور برام اتفاقات خوبی به همراه داره که باید این همه انتظار بکشم! یا شاید باید می فهمیدم که ایران خودمون که این همه از بی نظمی هاش غر می زنیم چقدر از ونزوئلا بهتره!

به فرناندو مسج میدم که دیرتر می رسم. چشمامو تا می تونم میچرخوننمم و آخرین تصویر هامو از ونزوئلا بر می دارم….

تمام خرج من در ونزوئلا

تمام خرج من در نه شب و ده روزِ در ونزوئلا، ( ١٤٥ دلار) شد که شامل:

  • دو بار رفت و آمد از خانه خوزه به فرودگاه
  • نه شب اتاق
  • ۹ روز صبحانه/نهار/شام
  • هزینه ماشین از کاراکاس به بارسلونا

برای خواندن «روز های اول سفر و شب سال نو در گوایاکویل، اکوادور» کلیک کنید.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

1 دیدگاه

  • باسلام و احترام .لذت بردم دخترم.من ۵۵ساله مهندس ساختمان هستم

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *