دیدار با استان زیبای آلبرتا

 دیدار با استان زیبای آلبرتا

آلبرتا

ده روز زندگی در شهر کلگری، آلبرتا

اواخر تابستونه. من در شهر کلگری، استان زیبای آلبرتا هستم. سه ماه پیش در برزیل اواخر پاییز بود. با تموم شدن پاییز گرم برزیلی، منم سفرم در نیمکره ی جنوبی رو تموم کردم و به دنبال آفتاب راه افتادم.
اواخر تابستونه و من سردمه. خیلی سرد. وقتشه سفر رو در این سرزمین پهناور تموم کنم و به سمت آفتاب برم. آفتابی که در جزیره ای در کارائیب به انتظارم نشسته.
اواخر تابستونه، من خیلی خوشحالم. بیش از سه ماهه در کانادا هستم. کشوری که هیچوقت فکر نمی کردم پامو توش بذارم. کشوری که ازش گله داشتم‌. کشوری که از هدفهام و دلایل اصلی سفرم منو کمی دور و در عین حال نزدیک کرد. اما همین کشور عظیم و جهان اول که اصلا با برنامه و هدف سفر من جور نبود، با باز کردن درهاش به روی من، باعث شد بتونم ادامه سفر بدم. بتونم رویا پردازی کنم و بدون نیاز به ویزا به بسیاری از کشور های آمریکای مرکزی برم. همین کانادایی که ازش بدم میومد، انقدر منو محکم در آغوش گرفت و انقدر با ایرانی هاش، غذاهاش، شاتوت هاش، جزیره هاش، سبزی هاش و امنیتش به من عشق داد که خیلی ناشکریه اگر بگم کانادا رو دوست ندارم و در این سه ماه بهم خوش نگذشته!! احساس میکنم تمامی دلتنگیم برای فارسی حرف زدن و ایران برطرف شده. و احساس میکنم بسیار لازم بود تا زندگی امن و راحت جهان اولی هارو ببینم. درسته میدونم در کارائیب بهم شوک فرهنگی زیادی وارد خواهد شد اما خوشحالم که این تفاوت هارو دیدم.
اواخر تابستونه، من پنج روز دیگه به جمهوری دومینیکن میرم. دلم برای سرمای کانادا اصلا، اما برای دوستان عزیزم در آلبرتا و بریتیش کلمبیا و خانواده ام در سالت سپرینگ خیلی تنگ میشه.
کانادا تنها کشوریه که با اینکه ازش خروج میکنم، درهاش هنوز به روم بازه! کشوری که تا دو سال دیگه میتونم هروقت خواستم بهش سر بزنم! و همین خیلی دلگرمم میکنه!
اواخر تابستونه. وقت حرکت کردن. مهم نیست آخرش به کجا میرسم تا وقتی همینطور آروم و هدفمند قدم بر دارم. مهم نیست چقدر آروم حرکت میکنم تا وقتی توقف نکنم! .
پ.ن: طبیعت آلبرتا و بنف، درست برعکس شهر کلگری، منو خیلی شگفت زده کرد. خوشحال و خوشبختم که این استان زیبای کانادا رو هم دیدم!

میزبان ایرانی در کلگری

لغات نمی تونن شکرگزار بودن من رو برای وجود سارا جون در این دنیا بیان کنند. اگر بخاطر محبت سارا جوت و نوشتن دعوتنامه نبود، من شاید هیچوقت راهم به کانادا و کشورهای آمریکای مرکزی نمی خورد. شاید نوشتن یک دعوتنامه برای یک مسافر، کار کوچکی برای سارا جون بنظر بیاد اما همون یک برگه و دعوتنامه، زندگی اون مسافر رو تغییر داد.

ده روز در شهر کلگری در خانه ی سارا جون زندگی کردم. غذاهای خوشمزه ی ایرانی خوردم، با پسرهاشون به دوچرخه سواری و کتابخونه رفتم و کلی عشق دریافت کردم. دنیا به آدمهای بیشتری مثل سارا جون نیاز داره و من بی اندازه خوشبختم که میشناسمشون و باهاشون زندگی کردم.

پارک ملی بنف در آلبرتا

پارک ملی بنف یکی از قدیمی ترین پارکهای ملی در کاناداست. بنف بین کوه های راکی در استان آلبرتا وجود داره و پر از یخچال های طبیعی و دریاچه های گوناگونه. به همراه نسرین جون و بهار جون یک روز بارونی و فراموش نشدنی رو در پارک ملی بنف گذروندیم. حسابی کوهنوردی کردیم و از زیبایی های طبیعت لذت بردیم!

ممنونم که با من سفر می کنید. برای ادامه دادن مسیر با من، اینجا کلیک کنید.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

1 دیدگاه

  • باسلام و احترام .بفرمایید الان کجای دنیا تشریف دارید؟

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *