سانتو دومینگو ، پایتخت جمهوری دومینیکن و تاریخش

 سانتو دومینگو ، پایتخت جمهوری دومینیکن و تاریخش

سانتو دومینگو

دغدغه های مردم ساکن سانتو دومینگو

همیشه سعی میکنم برای درک بهتر از یک کشور، با آدم های مختلف همراه با علاقه ها و سن های مختلف در شهر های مختلف صحبت کنم. در شهر پونتا کانا، میزبانم اسوالدو در روستایی در شمال کشور به دنیا آمده بود و یک دومینیکنی بود. اینبار در سانتو دومینگو ، پایتخت جمهوری دومینیکن، میزبانم پسری آمریکایی به نام مایک است که پنج سال در هائیتی و دو سال است که در دومینیکن زندگی می کند.

دلم میخواست به علاوه زندگی با یک دومینیکنی، با یک مهاجر هم زندگی کنم و از دید اون کشور رو ببینم. در کشور های لاتینو، به سفید ها و مخصوصا آمریکایی ها میگن: “گرینگو”. گرینگو رو میشه با لحن های مختلف استفاده کرد و میتونه هم شوخی باشه و هم فحش محسوب بشه. من در جمهوری دومینیکن و آمریکای جنوبی گرینگو نبودم چون رنگ پوست و موهام شبیه مردمش بود اما در هائیتی یک گرینگو خواهم بود. مایک معلم برتر سال شناخته شده و هنوز وقت نشده ازش بپرسم چطور تونسته به عنوان گرینگو در هائیتی و دومینیکن زندگی کنه و اصلا چرا راهش به این جزیره رسیده؛ اما خوشبختانه وقت شد تا با فرناندا و دوستانش آشنا بشم. فرناندا، دختری بیست و شش ساله، فمینیست فعال و کوییر هست که از کوچ سرفینگ پیداش کردم و ازش خواستم تا همو ببینیم. قرار بود یک صحبت کوتاه یک ساعته داشته باشیم اما یکهو به خودم اومدم و دیدم ساعت یازده و نیم شبه و من با فرناندا و مهمون فرانسوی و دوست های دومینیکنی، دارم راجع به حق و حقوق همجنسگرایان در کشور های مختلف صحبت میکنم و از دوستان همجنسگرایم در ایران برایشان میگویم که بسیار مجذوب شده بودند چرا که فکر می کردند ایران در قاره آفریقاست و اطلاعات جدید برایشان جالب بود.

به گفته ی فرناندا که هر هفته در خیابونها با گروهش برای حق و حقوق زنان کشورش راهپیمایی میکنه، دومینیکن کشور آزادی برای گروه (ال جی بی تی) نیست. خانواده های بسیار کمی این موضوع رو میپذیرن و محدودیت کاری برای این افراد بسیار زیاده.
دیروز من نه تنها تا ساعت دو صبح با موزیسین های خیابونی و دوستان جدیدم خوندم و رقصیدم و کلی اطلاعات در مورد دومینیکن و مشکلاتش بدست آوردم، بلکه یک درس بزرگ از فرناندا گرفتم.
فرناندا میگفت: زندگی خیلی کوتاه و کوچیکه که بخوایم بخاطر دیگران خودمون نباشیم. حتی اگه اطرافیانت حمایتت نمیکنن، خودت باش. خودت بودن کمترین هدیه ای هست که میتونی به خودت بدی. خود خودت رو زندگی کن. اونوقت دورت پر میشه از آدمهایی که خودشونو زندگی میکنن و با هم میتونین آروم قدم بردارین و شهر، کشور، قاره و دنیارو تغییر بدین.

تاریخ جمهوری دومینیکن

شاید بجای اینکه توی مدرسه مجبورمون کنن تاریخ ایران و جهان رو با اسم دقیق افراد و سالهای مورد نظر حفظ کنیم، باید ما رو به سفر می بردن تا به تاریخ علاقه پیدا کنیم و با دیدن کشور ها و فرهنگ های مختلف، طوری تاریخ هر کدوم رو با تمام وجودمون درک کنیم که سر هیچ امتحانی هیچ اسمی از یادمون نره!
همیشه از تاریخ متنفر بودم و تو دلم میگفتم چرا باید بدونیم چه کسانی اول پا به این خاک گذاشتند؟ چرا باید در مورد کسانی که اصلا دیگه در این دنیا زندگی نمیکنن بدونیم و تاریخ تولد و اسم بچه هاشونو یاد بگیریم؟
در صورتی که بیش از یکساله وارد هر کشوری که میشم، برام سوال پیش میاد که این کشور چگونه بوجود اومده؟ اینجا چهارصد سال پیش چجوری بوده؟ و در کمال تعجب، هنوز که هنوزه، از تاریخ اینکاها در پرو تا مپوچه های شیلی و ترنا های برزیلی رو یادمه. چون اونجا بودم، سرزمینشون رو دیدم، هم صحبتشون شدم باهاشون زندگی کردم و با تمام وجودم سعی کردم فرهنگشون رو درک کنم.

قبل از اینکه تاریخ دومینیکن برام مهم باشه، تاریخ رقص های باچاتا و مرنگه که از این کشور آغاز شدند برام مهم بود و روزهای اول هر کسی رو میدیدم در مورد باچاتا باهاش صحبت می کردم. اما با وارد شدن به پایتخت، اطلاعات وسیعی در مورد دومینیکن و استقلالش بدست آوردم که برام خیلی جالب بود.

سانتو دومینگو، پایتخت دومینیکن، بیش از ۵۰۰ سال پیش توسط کریستف کلمب کشف شده و اولین کشور در تمامی قاره آمریکا بوده که اروپایی ها زندگی رو توش شروع کردن. البته وقتی کریستف کلمب اینجارو کشف کرده، سرخپوست ها توی جزیره زندگی می کردن. بعد جزیره بین فرانسوی ها و اسپانیایی ها تحت کنترل بوده. اولین بیمارستان، اولین کلیسای کاتولیک و اولین دانشگاه در قاره آمریکا هم در این شهر ساخته شده که الان بازسازی شدن و میشه در مرکز شهر دیدشون! کل جزیره تا ۲۰۰ سال تحت کنترل اسپانیایی ها بوده؛ سپس تحت کنترل فرانسوی ها در میاد و سمت غربش (هائیتی کنونی) مستقل میشه و به شکل هائیتی در میاد! دومینیکن هم چند سال تحت کنترل فرانسوی ها و بعد اسپانیایی ها میمونه تا بالاخره استقلال خودش رو پیدا میکنه!

برده های زیادی هم از قاره آفریقا بین قرن های ۱۶ تا ۱۹ وارد این جزیره شدند و الان بیشتر هائیتین ها و بسیاری از دومینیکن ها، آفرو هاییتین و آفرو دومینیکن شناخته میشن.
سفر نه تنها کمک کرده تا مهارت های جدید یاد بگیرم، بلکه باعث شده به موضوعاتی که هیچوقت فکر نمی کردم برام جالب باشن هم علاقه پیدا کنم؛ مثل تاریخ!

برای خواندن سواحل و شهر های دیدنی جمهوری دومینیکن، کلیک کنید.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

1 دیدگاه

  • باسلام و احترام .ملیکاجان سلام و ادب .کجا تشریف دارید ؟

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *