معنای خونه

 معنای خونه

خونه

خونه کجاست؟

این روز ها به شدت به معنی کلمه “خونه” فکر می کنم. خونه کجاست؟ تقریبا ٩ ماه پیش بود که تصمیم بر این شد که خونمونو که حدودا ١٧ سال توش زندگی کرده بودیم رو (از ٢ سالگی) عوض کنیم و از یک خونه ی چهار خوابه تو فاز یک اکباتان بریم تو یک خونه ی ٣ خوابه در فاز ٢!من تنها مخالف خانواده بودم که تا لحظه ی آخر هیچ توجهی به نظرم نشد. چرا؟ چون دلیلی نداشتم! فقط “عادت”. عادت به چند تا دیوار و یک سقف! یادمه شب ها وقتی به این فکر می کردم که قراره جای دیگه ای اتاقم باشه، جای دیگه ای بخوابم با گریه می خوابیدم و تو دلم می گفتم این خونه تا ابد تنها خونه ی منه!

حالا، توی یک اتاق خیلی کوچکتر از اتاق خودم، در شهری بسیار بسیار بسیار کوچکتر از تهران، در میان جنگل های آمازون، با مردمی که حتی تصوری از کشورم ندارند، انقدر راحت زندگی می کنم که انگار نه انگار اونسر دنیا خونه ای دارم. انقدر کم به ایران فکر می کنم که گاهی عذاب وجدان میگیرم! انقدر در این اتاق کوچک، در این شهر بامزه و طبیعت نابش، احساس راحتی می کنم که انگار ساکن اینجام، نه مسافر!

فکر می کنم “خونه” می تونه هرجایی باشه! یک اتاق، یک چادر، یک ماشین، یک درخت.. هرچی! لازم نیست حتما سقف یا دیوار داشته باشه! تو سفر انقدر جای خوابت عوض میشه که دیگه نمی تونی مردمی رو که میگن: “من بدون پتو و بالشتم خوابم نمی بره” رو درک کنی! من به جرئت میگم بهترین خوابم رو روی صندلی اتوبوس از گوایاکویل به تنا کردم. (که البته بعدش تا یک هفته کمر درد داشتم) و حالا یک لیست از وابستگی ها و چیز هایی که بهشون “عادت” دارم رو می نویسم تا سعی کنم خودمو به نبودنشون عادت بدم. مثلا اولیش گوشی.. که وقتی عصرا میرم کنار رودخونه راه میرم با خودم نمی برم! که یاد بگیرم بدون عکس گرفتن هم میشه کنار رودخونه رفت :)))

این روز ها به شدت برای ادامه ی سفرم و ویزای کشور بعدی دارم برنامه ریزی و اقدام می کنم که داستان مفصل دارم از سختی ویزاهایی که فکر می کردم خیلی راحته و راحتی ویزاهایی که فکر می کردم خیلی سخته!! دلم می خواد این سفرم بدون عجله باشه و یا حتی شاید بیشتر از یکسال طول بکشه! ^_^

“خونه” ی شما کجاست؟ کجا احساس راحتی می کنین؟ کجا بهتون احساس امنیت و آرامش میده؟!
من خونه ی دومم تو تهران، متروشه!

برای خواندن داستان های دیگر من در آمازون مثل « تغییرات درونی و بیرونی در آمازون » یا « رودخانه ناپو در آمازون و واکسن تب زرد» و یا « شروع کار داوطلبانه در آمازون اکوادور » کلیک کنید.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *