ارزانترین راه رسیدن به ماچو پیچو از کوسکو

 ارزانترین راه رسیدن به ماچو پیچو از کوسکو

ماچو پیچو

داستان رسیدن من به ماچو پیچو از کوسکو

بعد از پنج روز در کوسکو و زندگی در هاستلی پر از آدم های اسرائیلی با یک ون به قیمت ٦ سول (هر دلار ٣ سول هست) به روستای “اوروبامبا” رفتم تا دو تا از جاذبه های مهم توریستی و بنای اینکاهارو در نزدیکی اونجا ببینم! شهر کاملا غیر توریستی بود و به سختی هاستلی با قیمت ١٥ سول برای یک شب پیدا کردم و به حوضچه های تبخیر نمک معروف و همینطور بنای Moray که یکی از بناهای معروف اینکاهاست و غذاهاشونو اونجا ذخیره میکردن سر زدم!
روز بعد دوباره با یک ون به روستای بعدی یعنی “Ollantaytambo” رفتم که آخرین روستا قبل از رسیدن به ماچو پیچو هست!

داستان اینجاست که هیچ راه و اتوبوسی مستقیم و غیر مستقیم به شهر “Aguas Calientes ” که ماچو پیچو در کوه کنارش قرار داره نمیره! و همه اکثرا با قطار از کوسکو یا Ollantaytambo به اونحا میرن! اما هزینه ارزونترین قطار حدود ١٤٠ دلار بود و من اصلا همچین پولی نمیدادم برای رسیدن به اونجا! توی اینترنت حسابی سرچ کرده بودم که میشه از روستای ollantaytambo با یک ون چهار ساعت تا یک ایستگاهی به اسم hidroelectrica رفت و از اونجا با سه ساعت پیاده روی کنار ریل قطار (کار عجیبی نیست و خیلی از جهانگرد ها و کوله گرد ها اینکار رو میکنن) به شهر Aguas Calientes رسید!

این یکی از ارزونترین راه های رسیدن به ماچو پیچو بود و ارزونترین راه بعد از این راه رفتن کنار ریل قطار از خود Ollantaytambo بود که نه ساعت طول میکشه و البته من تنهایی امکان نداشت همچین کاری کنم! اونجا هم یک هاستل گرفتم و مدام دعا میکردم در طول روز به یک نفر بر بخورم که بخواد اون راه رو مثل من تا ماچو پیچو بره و با هم چند روز هم مسیر بشیم!

روستای Ollantaytambo بسیار توریستی هست چون دقیقا کنار یک بنای فوق العاده به همون اسم از اینکاها قرار داره و من با بلیطی که از قبل برای همه بناها داشتم به بنای فوق العاده ollanta رفتم و سه ساعت طول کشید تا تمام بنارو از بالا تا پایین ببینم و از پله های عجیب بالا برم و نوشته هارو بخونم! بین راه از یک دختری که اون هم تنها بود خواستم ازم عکس بگیره که شروع به صحبت کردیم و فهمیدم ٢٣ سالشه، فرانسویه و با یک دختر ٢٥ ساله فرانسوی دیگه همسفره و اونهام دقیقا فرداش از همون راه hidroelectrica و سه ساعت راه رفتن کنار ریل قطار میخوان به ماچو پیچو برسن!

به همین زودی و راحتی دوست و هم مسیر پیدا کردم و تا شب ساعت ها از تجربیات و سفرهامون حرف زدیم و من که اینروزها تو اسپانیایی پیشرفت زیادی کردمو عاشق یاد گرفتن زبان های جدید شدم.. عزمم رو جزم کردم تا از چند ماه دیگه همزمان شروع کنم فرانسوی رو هم یاد بگیرم! (لازم به ذکره بگم چهار سال از ٨ تا ١٢ سالگی تو ایران فرانسوی خوندم و بعدش ول کردم) 🙁

یاد گرفتن یک زبان جدید لزوما بنظرم قرار نیست به درد بخوره بلکه مارو با فرهنگ مردم دیگه و طرز فکرشون آشنا میکنه! کلمه مورد علاقه من تا الان تو اسپانیایی “tranquila” هست که به فارسی یه جورایی یعنی “شل کن و راحت باش و آروم بگیر” :))) مردم خیلی ازش استفاده میکنن وقتی میرم مثلا برای نهار جایی و سرشون شلوغه و هول میکنن و میگن الان زود غذاتو آماده میکنیم ، بهشون میگم “tranquila” یعنی بابا راحت باش عجله ندارم! :)))
اپلیکیشن duolingo خیلی به یاد گرفتن کلمات اسپانیایی به من کمک کرده و بنظرم یک استفاده معم از اینترنت اینروزها اینه که میتونیم کلی چیز رو آنلاین و بدون هزینه یاد بگیریم! من با اعتماد به نفس مجله اسپانیایی میگیرم و دونه دونه لغات رو در میارم و شاید دو هفته طول بکشه تا بتونم سه صفحه بخونم اما وقتی انگیزش باشه حتما یادگیری هم راحت تر و بهتر میشه ^_^

خلاصه با مارین و کلارا، دو دختر فرانسوی روز بعد سوار یک ون دیگه شدیم و تا hydroelectrica رفتیم تا از اونجا سه ساعت پیاده تا روستای نزدیک ماچو پیچو راه بریم! کوله ی بزرگم رو توی Ollantaytambo گذاشتم و دو دست لباس برای سه روز جمع کردم و راه افتادم! توی راه کلارا که از هممون بیشتر از اینکاها اطلاعات داشت برامون حرف میزد و من حال عجیبی نسبت به رفتن به ماچو پیچو داشتم! حس عجیبیه وقتی میدونی داری یکی از هیجان انگیزترین کارهای زندگیتو میکنی که دوباره هیچوقت تکرار نمیشه… یکبار برای همیشه!
یک عمو پیمانم دارم یکبار بهم گفت “بنظرم کسی که ماچو پیچو رو دیده با کسی که ماچو پیچو رو ندیده خیلی فرق میکنه.” کل این پنج ماه من دارم به این جمله فکر میکنم و حالا که در راه ماچو پیچو ام خوشحالی عجیبی دارم و هیجان زیاد از اینکه چه اتفاقی قرار بیفته و بعد از دیدن این بنا چه تغییری قرار در من اتفاق بیفته… و یا چرا اصلا یکی از عجایب هفتگانه دنیاست!

خلاصه با دنیایی پر از فکر، قلبی پر تپش، و لبخندی بر لب به hidroelectrica رسیدیم و پیاده رویمونو کنار ریل قطار شروع کردیم! آدم های زیادی این کار رو میکنن و اصلا غیر عادی نیست.. قطار هم ساعتی یکبار رد میشد و کنار ریل ها جای مشخص و زیادی برای پیاده روی وجود داره از اونجایی که روزانه ٥٠٠٠ نفر به دیدن ماچو پیچو میرن و فک کنم ١٠٠٠ نفرشون مثل ما پول قطار ندارن و پیاده میرن! راه مستقیم بود و سر بالایی سر پایینی نداشت و ما انقدر هیجام زده بودیم و صدای طبیعت انقدر زیبا که سه ساعت تقریبا با هم حرف نزدیم و فقط راه رفتیم و راه رفتیم…

جاهایی از این سفر رو انقدر دوست دارم و انقدر احساسات عجیبی بهش دارم که نمیتونم درست بیان کنم! زیبایی راه و احساسات قلبم هنگام رفتن به ماچو پیچو هم همینطور بود! وقتی میدونی قدر تک تک ثانیه هایی که الان دارن میگذرن رو باید بدونی چون دیگه تکرار نمیشن!

من و مارین و کلارا در کوه های اولانتایتامبو، در حال برنامه ریزی چگونگی رسیدن به ماچو پیچو

هضم دیدن ماچو پیچو

ساعت ٥ صبح، نشسته بودم نوك كوه ماچو پيچو، خيره به بنايي كه براي ديدنش از خود كوسكو ٨٤ كيلومتر.. خيليشو پياده اومده بودم. بنايي كه بخاطرش پول زيادي خرج كردم و چهار صبح بيدار شدم تا هزار تا پله رو تو تاريكي بالا برم… خوشحالي عجيبي همراه با علامت سوال تو ذهنم كه حالا كه اين بالا رسيدم چي بدست آوردم بعد اون همه تلاش و سختي؟
اما جواب يكسري سوالامون رو هميشه بعدا ميگيريم و اون لحظه فقط الكي از به قله رسيدن خوشحال بودم و دقيقا نميفهميدم چي بدست ميارم..

يكسري موقع ها هم هست كه فكر ميكنم حتما همه چيز نبايد دليل داشته باشه.. مثلا ميپرسن چرا ميخواي بري آرژانتين ميگم ميخوام پنگوئن ببينم. چرا ميخواي پنگوئن ببيني؟ چون تاحالا نديدم! كنجكاوم اين موجود زنده چه شكليه؟ اما خيلي موقع هام واقعا دليلي وجود نداره براي خواسته هام.. يا بنظرم كلا نبايد هميشه دليل داشته باشيم. يكروز پا ميشم ميگم ميخوام امروز فقط بخوابم. خسته هم نيستم.. بي دليل.. يكروز ميگم امروز ميخوام راه بيفتم تو شهر.. نه ميخوام جاي خاصيو بيينم نه كار خاصي بكنم.. حتي چيز جديدي امتحان كنم.. فقط ميخوام قدم بزنم همينجوري.. يكسري مواقع بايد ذهن رو زير پامون له كنيم و به قلب بگيم امروز هركار ميخواي بكن! بي دليل! بي دليل بخنديم بي دليل ببوسيم بي دليل بخوريم بي دليل….

ممنونم که با من سفر می کنید. برای خواندن  « مسیر یا مقصد ؟ »  کلیک کنید.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

2 دیدگاه‌ها

  • سلام ملیکا
    وقتی داشتم درمورد ماچو پیچو تحقیق میکردم، وقتی اسم وبسایتتو دیدم خیلی خوشحال شدم. امیدوارم هرجا که هستی شاد و خوشحال باشی.
    ملیکا من ی سوالی دارم، دیدن خود شهر ماچو پیچو چقد زمان میبره؟

  • سلام و ادب .سفر قاره آفریقا انجام شد ؟

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *