مسیر یا مقصد ؟ (رسیدن به ماچو پیچو)

 مسیر یا مقصد ؟ (رسیدن به ماچو پیچو)

مسیر

مسیر مهمتره یا مقصد؟

تصور کن کنار ریل قطار در یک مسیر مستقیم داری راه میری، میون کوه های جنگلی! دور و برت همه چیز سبزه، صدای رودخونه با صدای گنجشکا قاطی میشه و صدای عجیب پرنده هایی که نشنیدی لابلای صدای قطاری که از دور میاد رد میشه… تصور کن ساعت ها کنار یک ریل قطار راه بری.. هر چی جلو میبینی ریله و درخت و سبزی.. که تو رو به رفتن و نا امید نشدن باز میداره و وقتی به عقب نگاه میکنی راهی طولانی باز با همون جلوه میبینی که ازش عبور کردی… حالا تصور کن یه جایی توی این کوه هایی که میونشون راه میری.. یک بنای ٥٠٠ ساله که تازه ١٠٠ ساله کشف شده به نام ماچو پیچو قرار داره و تصور کن این ریل قطار توی کشور پرو و در آمریکای جنوبی باشه… تصور کن تو یکی از اون سه هزار نفری هستی که هرروز به دیدن ماچو پیچو میرن… و در نهایت تصور کن بدونی این راهیه که دیگه هیچوقت نمیای و تکرار نمیشه و تو داری تو عجیبترین سنت در عجیبترین حالت طی اش میکنی… راهی که خیلیا آرزوشو دارن و فرسنگ ها پرواز میکنن تا بهش برسن…

سه ساعت راه رفتن در این مسیر صاف و عجیب تموم شد و وقتی ایستادیم لرزش پاهام باعث شد بفهمم تازه با خودم چیکار کردم! یک نهار حسابی خوردیم چون تازه شروعش بود و فرداش حتی راه سخت تری رو (بالا رفتن از کوه ماچو پیچو و دیدن بنا) رو در پی داشتیم.. سه ساعت تموم شد و ما رسیدیم به شهر “Aguas Calientes” که یعنی آب های گرم و یا بهش شهر ماچو پیچو هم میگن که روستایی پر از هتل و هاستل و توریست ى دو سه هزار نفریه که میان تا اونجا (٢٥٠٠ نفرشون با قطار حداقل) تا این بنای عجیب رو ببینن! در گرونی هاستل ها باز راه رفتیم و یک هاستل به قیمت ٢٠ سول (٦ دلار) پیدا کردیم! بعد تازه رفتیم بلیط بگیریم! همه بلیط ماچو پیچو رو اینترنتی و از قبل میخرن.. چون دو سانس صبح و عصر داره و ظرفیت محدود و شاید پر بشه.. ما هم بعد از دادن ٥٠ دلار ورودی ماچو پیچو (که پول یک هفته و نیم غذای منه!!) برای فردا صبحش… روی تخت های هاستل ولو شدیم و دوباره به خواب عمیق فرو رفتیم.. ٢ راه وجود داشت.. یا ساعت٦ صبح با اولین اتوبوس ١١ دلاری.. ٤٠ دقیقه بالا بریم و دم بنای ماچو پیچو پیاده بشیم.. و یا ٤ صبح بیدار بشیم و یکساعت و نیم از هزار و یک پله (واقعا هزار عدد پله در سربالایی که تو فکرتون نمیگنجه)! تو تاریکی ى تو کوه بالا بریم تا ٥:٣٠ صبح که در رو باز میکنن به ماچو پیچو رسیده باشیم!!

کسی که سه ساعت کنار ریل قطار راه اومده.. قطعا ١١ دلار هم برای اتوبوس نمیده و ترجیح میده هزار تا پله رو تو تاریکی صبح بره بالا و نهایت سختی رو برای رسیدن به این بنا بکشه.. البته همش فکر میکنم اگه جیبم پر بود هم واقعا همچین فکری می کردم؟ یا خودمو با قطار و اتوبوس و بدون دردسر به ماچو پیچى میرسوندم! نمیدونم.. اینو میدونم که به خودم گفتم تا بیست سالته و جون داری هزار تا پله بری بالا برو.. بعدا هم میتونی اتوبوس سوار شی… و یکچیز دیگه تو دلم میگفت: اصل ماچو پیچو به این هزار تا پله است.. اتوبوس مال اوناییه که از اینکاها هیچی نمیدونن و میخوان برسن اون بالا عکس بگیرن.. یا مال کسایی که توانایی بدنی برای پله بالا رفتن ندارن.. یا افراد مسن..
تو بیست سالته.. شک نکن.. هزار تا پله رو باید بری..

و یک چیز دیگه تو قلبم تهش گفت: این راه زندگی تو ه! تصمیم با توست.. میتونی راحت بری بالا و میتونی سخت بری.. میتونی زود برسی و میتونی عجله نداشته باشی.. میتونی تو مسیر لذت ببری و میتونی فقط به مقصد فکر کنی.. مسیر برات مهم تره یا مقصد؟

ممنونم که با من سفر می کنید. برای خواندن  «  دانستنی های جالب در مورد ماچو پیچو و اینکاها»  کلیک کنید.

ملیکا بکائی

سلام، من ملیکا هستم. متولد تهران، ایران. بیست و دو سالمه و بیش از دو ساله در قاره ی آمریکا و کشور های مختلف آمریکای لاتین در حال سفر و کار داوطلبانه هستم. اینجا از سفر تنهایی، سختی ها، لذتها، ویزاها، هزینه ها، کار در سفر، کار داوطلبانه و مهارتهایی که یادمیگیرم براتون مینویسم.

پست‌های مشابه

دیدگاه خود را ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *