آخرین روزها با خانواده ام در آمازون مثل همه ی اتفاق ها و تجربه ها و سال های زندگیمون، وقتی درون اتفاقات هستیم گذر زمان برامون معمولی و یا حتی کند به نظر میاد اما اگر بعد از مدتی به عقب نگاه کنیم میگیم :” چقدر زود گذشت.” این جمله رو با میشل (مادر بچه […]بیشتر بخوانید
Tags : volunteering
آلوارو و برونو در روستای میساواهی آلوارو و برونو، دو برادر اسپانیایی که داستانشان برایم از همه جذاب تر بود. شب اول در روستای میساواهی به شدت مشغول صحبت با یکیشان در فضای باز هاستل بودم و بعد به آشپزخانه رفتم تا به هدا شب بخیر بگویم که دیدم یکی عین اونی که داشتم باهاش […]بیشتر بخوانید
نمیتونی به آمازون سفر کنی و تغییر نکنی! در آمازون مردم در اطراف خانه هایشان پا برهنه راه می روند و من به پول هایی که برای کفش های مارک دار و یا دلخواهم خرج کرده ام می اندیشم! فاصله هتل تا خانه روبی را از روی سنگ ها و خاک ها و چمن ها […]بیشتر بخوانید
کار داوطلبانه در آمازون حتی در آمازون و غریبترین قسمت دنیا، مردم خالصانه با تو دوستی می کنند! از مونتانیتا تا گوایاکویل ٣ ساعت در اتوبوس و از آنجا تا تِنا ٩ ساعت و نیم باز در اتوبوس بودم! قیمت اتوبوس از گوایاکویل تا اینجا ١٥ دلار است و از شانس خوبم بین اون همه […]بیشتر بخوانید
دیدار با میزبانانم در مونتانیتا و شروع اولین کار داوطلبانه بالاخره به شهری که قراره اولین کار داوطلبانه رو توش انجام بدم، یعنی مونتانیتا رسیدم. هنگامی که از اتوبوس پیاده شدم، با حجم خیلی زیادی از مردم که با لباس ها و بهتره بگم مایو های رنگی رنگی کنار ساحل راه می رفتند و می […]بیشتر بخوانید