یک آخر هفته در شهر رنگارنگ والپارایسو در کافه ی کوچک در مرکز شهر والپارایسو ، در انتظار سوپ ارزان سبزیجاتم نشسته ام و به زندگی لبخند می زنم. همین حالا که مینویسم، گارسون نان، کره و آواکادو که فکر کنم پیش غذام باشه رو روی میز میذاره و با تعجب به گوشی و حروف […]بیشتر بخوانید
دیدار با عبدالله امیدوار و شنیدن داستانهای برادران امیدوار روبروی خانه ای بزرگ با دری سبز رنگ ایستادیم و من قلبم از شدت هیجان به صدا در آمد. قبل از آنکه بخواهم فکر کنم که چطور سلام و رفتار کنم، زنی با موهای سفید،چشمانی بسیار درشت و زیبا که زیر عینکش پنهان بودند و چروک […]بیشتر بخوانید
۱۸ سپتامبر، روز استقلال شیلی از دولت اسپانیا هفته آینده در تمامی سانتیاگو به دلیل روز استقلال شیلی ، جشن و رقص و پایکوبی برپاست و انتهای هفته هم با آقای امیدوار، یکی از دو برادر امیدوار که اولین جهانگرد های ایرانی بودند و حدود ٦٥ سال پیش سفر ده ساله شان را از ایران […]بیشتر بخوانید
زندگی با خانواده ایرانی در سانتیاگو این روزها فهمیده ام خاطرات، سفرنامه و دل نوشته را باید در زمان حال نوشت. درست وقتی داخل اتفاقاتی و حسشون میکنی. به این دلیل شاید دگر نخواهم و نتوانم جزئیات ننوشته تا زمان حال را بنویسم. متاسفانه اتفاقات زیاد مغزم را گاهی اذیت میکنند و دستم هم در […]بیشتر بخوانید
رسیدن به روستای تل تل در شمال شیلی بعد از اون تجربه ی آخر و زندگی با آلخاندرو و میلی در لیما، این دفعه دلم نمیخواست فقط با یک خانواده زندگی کنم و دلم میخواست با یک موسسه، یک مهد کار کنم. در شیلی فقط در شمال و در جنوب موسسه هایی بودن که با […]بیشتر بخوانید
داستان زندگی و مهاجرت ولادمیر در تاریکی با نور گوشی، راهِ در باغ خانه ی ولادمیر را دنبال کردم تا به خانه ای کوچک در انتهای باغ رسیدم. چراغ خانه روشن بود و پنجره باز. صدای بلند یکی از آهنگ های مورد علاقه کلمبیاییم از داخل خونه میومد. با لبخند قدم هامو تند تر کردم، […]بیشتر بخوانید
آشنایی با دیه گو در کویر آتاکاما سوار اولین اتوبوسم در شیلی شدم که اتوبوس شبانه ای بود از آریکا، نزدیک مرز پرو تا کویر آتاکاما در سن پدرو.. روستایی در خشک ترین کویر دنیا… برای خودم میزبانی از کوچ سرفینگ پیدا کرده بودم و قرار بود قبل از رفتن به کار داوطلبانه، دو روزی […]بیشتر بخوانید
مرز زمینی پرو و شیلی باید اعتراف کنم عاشق رد کردن زمینی مرز ها هستم. حتی اگر مجبور بشم مثل مرز اکوادور/کلمبیا ساعت ها توی صف بایستم و یا حتی اگر همراه با جا ماندن از اتوبوس مثل مرز بولیوی/پرو باشه.. باز هم برام یکی از هیجان انگیز ترین قسمت های این سفره! اینروزها با […]بیشتر بخوانید
دره نوردی در دره کولکا در جنوب پرو روز های آخر در پرو، در بکرترین طبیعت ممکن.. در دره کولکا بزرگ و گذروندن وقت با پسری ٢٢ ساله به نام “لویجی” از ایتالیا گذشت. لویجی رو وقتی دیدم که اتوبوس آرکیپا به کاباناکنده خراب شد و شش ساعت در سرما در انتظار اتوبوس بعدی ایستاده […]بیشتر بخوانید
ماریا و خانواده اش در آرکیپا حدود سه ماه پیش وقتی در بولیوی بودم، از طریق یکی از دوستان به گروهی در واتساپ ملحق شدم که جمعی بودن از افرادی در کشور های مختلف آمریکای جنوبی و لاتین که میخوان انگلیسی یاد بگیرن و چند نفر مثل من از کشور های دیگه که میخوان اسپانیایی […]بیشتر بخوانید