از اقیانوس اطلس تا کوه های آند در پاتاگونیا روز آخر در پورتو مدرین به همراه پاولا و دوستانش به ساحل رفتیم و در دمای ٣٦ درجه، در اقیانوس اطلس شنا کردیم. شب سوار اتوبوسی به سمت کوه های آند در شمال پاتاگونیا شدم و صبح روز بعد در شهری به نام “اِسکل”، وارد هاستلی […]بیشتر بخوانید
اولین دیدارم با پنگوئنها ساعت ١٢ شب با پاولا،میزبانم و چند تا از دوستاش شروع به باچاتا رقصیدن کردیم و من شماعی زاده گذاشتم و گروهی ایرانی رقصیدیم. ساعت ١ تا ٣ به سالسا کلاب کنار خونه رفتیم و اونجا همه مردم غریبه برام شعر. خوندن و اولین دقایق سال جدیدم با رقصیدن با مردم […]بیشتر بخوانید
توی خوابمم نمی دیدیم بتونم یکسال بدون وقفه در یک قاره ی دور سفر کنم.. درست چهاردهم آذر ماه ۱۳۹۷ یا پنجم دسامبر ۲۰۱۸، در سالگرد یکسالگی سفر وارد پورتو مَدرین و وارد خونه ی میزبانی به نام “پاولا” شدم. در حالی که دو روز بود حموم نرفته بودم و درست نخوابیده بودم و هنوز […]بیشتر بخوانید
یک خواب عجیب در ایستگاه اتوبوسی در لس گروتاس، آرژانتین ساعت ٩ شب سوار اتوبوسی از بوئنوس آیرس به سمت جنوب و اقیانوس اطلس شدم. به سمت شهری به نام “لَس گروتاس”.. قرار بود یکروز آنجا بمانم و بعد به شهر بعدی که بیشتر نزدیک به پنگوئنها هست بروم. اما ساعت ٢:٣٠ ظهر، وقتی بعد […]بیشتر بخوانید
بوئنوس آیرس ، پایتخت زیبای آرژانتین خیلی حس بدیه وقتی بعد از تقریبا یکسال سفر دور آمریکای جنوبی، به بوئنوس آیرس، پایتخت زیبای آرژانتین برسی و مریض باشی. حدود یک هفته در کوردوبا مهمان ماوریسیو بودم و بیشتر وقت رو مریض بودم. بالاخره یکشب تونستم خودمو جمع و جور کنم و سوار یک اتوبوس شبانه […]بیشتر بخوانید
مجانی سواری از سن خوان تا شهر کوردوبا وقتی آنتونیو منو صبح زود در شهر سن خوان پیاده کرد، خودش بهم پیشنهاد داد که اگر اتوبوسی نبود میتونم تا کوردوبا هیچهایک کنم. یعنی کنار خیابون بایستم و سوار هر ماشینی که مسیرش تا یک جایی با من یکیه بشم. منم بجای اینکه به ایستگاه اتوبوس […]بیشتر بخوانید
اولین کار داوطلبانه در مزرعه و نگهداری از لاماها حدود دو ماه پیش در سانتیاگو، هنگامی که مادر میزبانم در باریلوچه، جنوب آرژانتین، که قرار بود به مدت پنج هفته در مدرسه اش با کودکان کار کنم، فوت کرد؛ شروع به گشتن به دنبال کار در مزرعه کردم. از آنجایی که اواخر سال تحصیلی و […]بیشتر بخوانید
مرز شیلی و آرژانتین روز آخرم در پوکن و در شیلی بارونی بود،تقریبا کل روز برای جمیل نی زدم و از مولانا و حافظ و خیام براش گفتم. صبح روز بعد ساعت ٨ صبح در کمال ناباوری خودم بدون گریه از جمیل و هم خونه های خداحافظی کردم و با قلبی که از شادی و […]بیشتر بخوانید
بخش اول: بیشتر ماندن در شیلی ساعت ٦ عصر لوسیانا از من خواست تا با دو دوست آرژانتینیش به کنار دریاچه بروم. گفت میخواهند ساز بنوازند و فکر میکند برای شب آخر من در شیلی، ساز زدن و تماشای غروب آفتاب کنار دریاچه “ویلاریکا” میتواند خاطره انگیز باشد. البته آن موقع نمی دانستیم که من […]بیشتر بخوانید
دو هفته کار داوطلبانه در روستای پوکن، شمال پاتاگونیا در شیلی ساعت ده شبه. توی اتوبوس به سمت کار داوطلبانه جدید در شهری به نام “پوکن” در پاتاگونیا نشسته ام و اشک هایم را با دستمال کاغذی که نمیدانم از کی در جیب شلوارم مانده است پاک میکنم. بعد از برگشت از والپارایسو و گرفتن […]بیشتر بخوانید