کار داوطلبانه در مهد کودک + هزینه سفر کاستاریکا
تدریس انگلیسی به کودکان و کار داوطلبانه در کاستاریکا
پس از گذروندن چهار روز در شهر تاماریندو، به سمت آلاخولا، شهر کوچیکی کنار پایتخت کاستاریکا، سن خوزه، راه افتادم. می خواستم بقیه زمانم رو با کودکان و مردم بومی بگذرانم به همین دلیل برای کار داوطلبانه در کاستاریکا در مهد کودکی در آلاخولا اقدام کردم و آنها هم گفتند می توانم به مدت سه هفته به آنجا بروم.
اما هنوز یک هفته نگذشته بود که خبر تظاهرات داخلی ایران و قطع شدن اینترنت آمد. تمام حواسم بجز پنج ساعت روز رو که کنار بچه ها می گذراندم، کنار خانواده ام بود. از آن سه هفته کار داوطلبانه، میزبانم، کودکان و هم اتاقیم، تنها یک دل نوشته دارم که اینجا باهاتون در میون می گذارم:
جزیره لاکپشتها که یک آخر هفته به اصرار نینا به آن سفر کردیم.
من عاشق عکس بالام. نه بخاطر اینکه دارم در کوچه پس کوچه های جزیره لاکپشتها در قسمت جنگلی کاستاریکا اسم یک پسر سه ساله رو میپرسم. بلکه بخاطر اینکه نینا این لحظه رو شکار کرده.
نینا، هم اتاقی آلمانی منه که در بیست روز اخیر شاهد بالا و پایین شدن احساسات من و تمام استرس ها، درد ها، خنده ها و نگرانی هام بوده.
نینا داوطلب دیگه ی مهد کودکیه که بیست روزه دارم توش کار داوطلبانه میکنم.
نینا تنها شش ماه از من بزرگتره، عاشق تدریس انگلیسی به کودکان و بزرگسالانه، بیش از دوساله گیاهخواری میکنه و وگانه و دوست پسرش چهار سال ایران زندگی کرده و فارسی صحبت میکنه!
همون روز اول متوجه شدم در زمان و مکان درستی قرار دارم و شاید آشنایی با نینا دلیل اومدن من به این شهر کوچیک و این مهدکودک باشه.
در یک هفته ای که در ایران تظاهرات شده بود و اینترنت قطع بود نینا گوش شده بود برای شنیدن درد و دل های من. و چه لذتی بیشتر از داشتن کسی که حرفهاتو بشنوه وقتی کاری از دستت بر نمیاد و میدونی فقط زمان میتونه دردتو کمی دوا کنه؟
هرروز از ساعت نه صبح تا دو بعد از ظهر در مهد کار داوطلبانه میکنیم، بعدش چون نهاری که باید بهمون بدن همون نهاریه که بچه ها میخورن و گوشت داره، میریم خونه (یک اتاق در خونه ی جنت، یک زن هفتاد و یک ساله کاستاریکایی مخصوص داوطلب های مدرسه است) و غذای وگانمونو درست میکنیم، بعدش یا نیم ساعت میدویم و یا توی خونه ورزش میکنیم و بعدش اون با دوست پسر و خانوادش صحبت میکنه و من میرم سراغ کلاس هام و دوره های آنلاینی که دارم میگذرونم و اینستاگرام!
بیست روز اخیر اینجوری گذشته و تنها یک آخر هفته که تعطیل بودیم به ایده نینا به قسمت جنگلی کاستاریکا رفتیم که همونجا عکس بالا گرفته شده!
این روزهای آخر بیست و یکسالگی احساس میکنم باید این نوع دوستی هارو نگه دارم. ما آدمها به وجود همدیگه و به همدلی احتیاج داریم.
نمیتونم تصور کنم بدون نینا بیست روز اخیر چطور میگذشت فقط میتونم شکر کنم از آشنایی باهاش و امیدوار باشم همونطور که بهم قول دادیم، پس از سفرهای زیاد و بالا بردن اطلاعاتمون در مورد تدریس به کودکان مختلف، بریم یه گوشه دنیا و مدرسه و مزرعه مون رو بسازیم!!
به امید آشنایی با نینا های بیشتر در این سفر زندگی.
خداحافطی با کودکانی که بخشی از قلبمو مال خودشون کردن. از شعر ها و داستان ها و روزهامون عکس زیادی ندارم اما خاطراتش در ذهنم همیشه باقی خواهد ماند.
هزینه سی روز سفر در کاستاریکا
هزینه سی روز سفر و کار داوطلبانه در کاستاریکا شد: ۴۲۰ دلار!
با وجود گرون بودن کاستاریکا، به دلیل کوچ سرفینگ هایی که اول سفر انجام دادم و کار داوطلبانه، تنها پنج شب هزینه هاستل دادم که شبی حدود ۸ دلار بود.
هزینه غذای این یک ماهم با خودم بود. در مدرسه غذا دریافت می کردیم اما گیاهی نبودن و من و نینا با هم آشپزی می کردیم. رستوران ها گرون هستن گاهی اندازه کانادا گرونن اما وقتی دو نفره آشپزی می کردیم همه چیز به صرفه بود.
اتوبوس ها نسبت به پاناما و جمهوری دومینیکن واقعا ارزون بودن. جدا از هیچهایک ها اتوبوس های زیادی هم در کاستاریکا سوار شدم.
هزینه ورودی نشنال پارک جزیره لاکپشت ها ۲۰ دلار بود.
دو روز تخته موج سواری اجاره کردم که اجاره اش روزی ۱۰ دلار بود.
و بقیه خرجهای کوچیک مثل چاپ کردن عکسی برای جنت و نوشتن یادگاری پشت عکس که همیشه من و نینارو یادش بمونه! دلیلی که هزینه اتوبوس ها و مواد غذایی رو با جزئیات نمی نویسم اینه که همیشه در حال تغییره و میشه راحت در گوگل قیمت روز رو پیدا کرد.
آیا مشتاق خواندن ادامه سفر هستید؟ اینجا کلیک کنید.