Tags : southamerica

اکوادور

خداحافظی با خانواده ام در آمازون

لحظه سخت خداحافظی در آمازون توی تور دو روزه، هر چیزی رو كه توی آمازونِ اكوادور ندیده بودم رو دیدم! از انواع و اقسام عنكبوت ها تا سوسكی كه به بزرگی كف دستم بود. از درختی كه ازش خون میومد و خون برای بیماری ها و سرطان خوب بود تا درختی كه شیر می داد! […]بیشتر بخوانید

اکوادور

آشنایی با توماس راهب ۷۲ ساله در آمازون

آخرین روزها با خانواده ام در آمازون مثل همه ی اتفاق ها و تجربه ها و سال های زندگیمون، وقتی درون اتفاقات هستیم گذر زمان برامون معمولی و یا حتی کند به نظر میاد اما اگر بعد از مدتی به عقب نگاه کنیم میگیم :” چقدر زود گذشت.” این جمله رو با میشل (مادر بچه […]بیشتر بخوانید

اکوادور

چهارشنبه سوری در آمازون اکوادور

اولین چهارشنبه سوری خارج از ایران صبح زود از اولین معلم بازیگریم، که یک الگوی همیشگی توی زندگی من بوده، مسجی دریافت کردم که: امروز چهارشنبه سوریه. برای خانواده ای که باهاشون زندگی می کنی از آخرین چهارشنبه سال و مراسم قاشق زنی بگو و باهاشون این روز رو جشن بگیر! پیش خودم فکر کردم […]بیشتر بخوانید

اکوادور

دیدار با آرش و جولیا در آمازون

جادو های آمازون دیدار با آرش و جولیا مثل یک جادو بود. این روز ها به شدت قدردان فضای مجازی ام که برای نشان دادن قدر دانی ام صبح و شب سرم در گوشی میچرخد! آخر مرا به عزیز ترین کسانم در ایران نزدیک می کند و همینطور باعث دیدار با آدم هایی می شود […]بیشتر بخوانید

اکوادور

ایرانی ها در اکوادور و طبیعت گردی

فکر نمی کردم تعداد ایرانی ها در اکوادور انقدر زیاد باشه! اول هفته به کیتو آمدم و این شهر بزرگ را بین آن همه شهرستان کوچک و بکر، به دلیل گرفتن ویزای برزیلم انتخاب کردم، اما فردا بدون پاسپورت و ویزا و هنوز در انتظار از اینجا به تنا باز خواهم گشت!اما حال که به […]بیشتر بخوانید

اکوادور

تولد ۷۵ سالگی مادربزرگ و کارناوال

یعنی ۷۵ سالگی چه حسی دارد؟ مادر بزرگ شمع تولد ٧٥ سالگی خود را فوت می کرد و من پر از بغض بودم که چرا فوت کردن شمع های ٥٧ سالگی مادرم را (که یک هفته قبلش بود) ندیدم!! سه شنبه،چهارشنبه و پنجشنبه طبق معمول کلاس هایم را با سوفیا داشتم و مدام فکر اینکه […]بیشتر بخوانید

اکوادور

از اکباتان تا اکوادور

اکباتان، تهران – تنا، اکوادور تقریبا دو ماه قبل از سفر، هنگامی که در اکباتان زندگی می کردم، کامل برنامه هامو ریخته بودم و تاریخ رفتن مشخص بود، معلم سالسام بهم پیشنهاد داد تا چند تا آدم سفر برو رو توی اینستاگرام دنبال کنم و از نوشته هاشون و تجربه های بدرد بخورشون استفاده کنم. […]بیشتر بخوانید

اکوادور

معنای خونه

خونه کجاست؟ این روز ها به شدت به معنی کلمه “خونه” فکر می کنم. خونه کجاست؟ تقریبا ٩ ماه پیش بود که تصمیم بر این شد که خونمونو که حدودا ١٧ سال توش زندگی کرده بودیم رو (از ٢ سالگی) عوض کنیم و از یک خونه ی چهار خوابه تو فاز یک اکباتان بریم تو […]بیشتر بخوانید

اکوادور

اسب سواری به روی آتشفشان پیچینچا

هیچوقت فکر نمی کردم روزی روی آتشفشان اسب سواری کنم! صبح روز دوم در کیتو، وقت برآورده کردن یکی دیگه از آرزو هام و کوهنوردی بر آتشفشان “پیچینچا” که یکی از کوه های معروف و زیبای اکوادورِ بود. البته اولش نمی دونستم کوهنوردی تبدیل به اسب سواری خواهد شد. بر خلاف توصیه های خانواده فرناندو […]بیشتر بخوانید

اکوادور

تجربه ی راه رفتن روی خط استوا، یک پا در

خط استوا … وسط کره زمین برای تعطیلات آخر هفته و دیدن خط استوا از طرف فرناندو و خانواده اش، به کیتو (پایتخت اکوادور) دعوت شده بودم! و خب اینجور دعوت ها رو هم که امکان نداره رد کنم! چی بهتر از اینکه مکانی برای موندن توی یک شهر جدید داشته باشی به همراه آدم […]بیشتر بخوانید